امروز: جمعه 25 آبان 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
دسته بندی صفحات
بلوک کد اختصاصی

مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی

مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینیدسته: علوم انسانی
بازدید: 52 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 668 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 362

مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی در 362 صفحه ورد قابل ویرایش

قیمت فایل فقط 9,500 تومان

خرید

مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی در 362 صفحه ورد قابل ویرایش


انسان كامل


حمد:بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ(1)((به نام خداوند رحمتگر مهربان.))

﴿ بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ﴾ : همانا به واسطه صورت انسان کامل که جامع رحمت عامه (رحمانیه) و رحمت خاصه (رحیمیه) و مظهر ذات الهی به اعتبار جمیع صفاتش شروع کرده و می خوانم در این صورت انسانی همان اسم اعظم الهی است که حضرت رسول اکرم (ص) در حدیث «اوتیت جوامع الکلم و بعثت لأتم مکارم الاخلاق» به این مطلب اشاره فرموده اند زیرا کلمات همان حقائق موجودات و اعیان ثابته آنها می باشند و مکارم اخلاق، کمالاتی است که مصدر کارهای آنهاست که جملگی آنها در کون جامع انسانی گرد آمده است.

[اگر حروف بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ را جدا از هم بنویسیم را جدا از هم بنویسیم 22 حرف است و اگر آنرا پیوسته بنویسیم 18 حرف ملفوظ دارد و 19 حرف مکتوب پس حروف مکتوب بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ] نوزده حرف می باشد که اشاره به آنها [هیجده هزار عالم= هر حرف در ازاء هزار عالم با تفاصیل آنها] و عالم انسانی می باشد و انسان با وجود اینکه متعلق به عالم حیوانی است اما به اعتبار شرافت و جامعیتش [نسبت به اسماء الهی یا حضرات چهارگانه دیگر] عالم دیگری است دارای شأن و جنسیت متفاوت از عالم حیوانی.



بقره:وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ(30)((و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من در زمین جانشینى خواهم گماشت»، [فرشتگان‏] گفتند: «آیا در آن كسى را مى‏گمارى كه در آن فساد انگیزد، و خونها بریزد؟ و حال آنكه ما با ستایش تو، [تو را] تنزیه مى‏كنیم؛ و به تقدیست مى‏پردازیم. » فرمود: «من چیزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانید. »))

﴿ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ﴾ [و این گفتار ملائکه] به این دلیل بود که از ظهور حقایق الهی و اوصاف ربانی در انسان ناآگاه بودند که این ظهور به جهت وجود جهات الهی جمعی در برداشتن تمامی عوالم [شهادت و غیب] در درون انسان می باشد.

آل‏عِمرَان‏:نَزَّلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقّ‏ِ مُصَدِّقًا لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ اْلإِنْجیلَ(3)

((این كتاب را در حالى كه مؤیّد آنچه [از كتابهاى آسمانى‏] پیش از خود مى‏باشد، به حق [و به تدریج‏] بر تو نازل كرد، و تورات و انجیل را. . .))

﴿ نَزَّلَ عَلَیْكَ الْكِتابَ بِالْحَقّ﴾ یعنی با تنزیل کتاب بر تو ترا به مرتبه به مرتبه و درجه به درجه ترقی داد کتابی که نشانگر علم توحید حق به اعتبار جمع همان عقل قرآنی است.



انعام:وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ قُلْ مَنْ أَنْزَلَ الْكِتابَ الَّذی جاءَ بِهِ مُوسى‏ نُورًا وَ هُدًى لِلنّاسِ تَجْعَلُونَهُ قَراطیسَ تُبْدُونَها وَ تُخْفُونَ كَثیرًا وَ عُلِّمْتُمْ ما لَمْ تَعْلَمُوا أَنْتُمْ وَ لا آباؤُكُمْ قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فی خَوْضِهِمْ یَلْعَبُونَ(91)(( و آنگاه كه [یهودیان‏] گفتند: «خدا چیزى بر بشرى نازل نكرده»، بزرگى خدا را چنانكه باید نشناختند. بگو: «چه كسى آن كتابى را كه موسى آورده است نازل كرده؟ [همان كتابى كه‏] براى مردم روشنایى و رهنمود است، [و] آن را به صورت طومارها درمى‏آورید. [آنچه را] از آن [مى‏خواهید] آشكار و بسیارى را پنهان مى‏كنید، در صورتى كه چیزى كه نه شما مى‏دانستید و نه پدرانتان، [به وسیله آن‏] به شما آموخته شد. » بگو: «خدا [همه را فرستاده‏]»؛ آنگاه بگذار تا در ژرفاى [باطل‏] خود به بازى [سرگرم‏] شوند.))

﴿ وَ ما قَدَرُوا اللّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قالُوا ما أَنْزَلَ اللّهُ عَلى‏ بَشَرٍ مِنْ شَیْ‏ءٍ﴾ یعنی آنگونه که شایسته اوست او را نشناخته اند چرا که در تنزیه حق مبالغه به اندازه ای می کنند که او را از بندگانش دور کرده تا جایی که ممکن نیست چیزی از علم و کلامش بر بندگانش نازل گرد و اگر آنگونه که شایسته اوست او را می‌شناختند که وجود به واسطه اوست و جمله عالم غیب باطنیش و برای هر باطنی ظاهری وجود دارد پس چه مشکلی است که برخی از صفاتش بر مظهر بشری اش ظهور یابد بلکه برای علم باطنی و حکمت او مظهری جز انسان کامل وجود ندارد پس نبی به اعتبار صورت ظاهریش ظاهر حق است و به اعتبار باطنش باطن حق علمش را بر قلب او نازل ساخته و بر زبانش جاری می سازد تا خلق را به سوی ذات الهی دعوت کند و هرگز به دوگانگی نخواند مگر به اعتبار تفصیل در صفات حق اگر به اعتبار وحدت بنگریم چیزی جز او وجود ندارد- نه نبی و نه غیر او- اما اگر به اعتبار تفصیل صفات و اسمائش بنگریم پیامبری ظهور می یابد که تابع اسمی از انبیاء اوست و در مرحله بعد به اسمی از اسماء اوست و در مرحله بعد به اسمی از اسماء او تبدیل می شود و اگر این پیامبر دارای مقام نبوت تام باشد به اسم اعظم الهی تبدیل می گردد که درهای خزائن غیب و وجود و حکمتش جز به واسطه این اسم اعظم باز نمی گردد.



حجر:الر تِلْكَ آیاتُ الْكِتابِ وَ قُرْآنٍ مُبینٍ(1)(( الف، لام، راء. این است آیات كتاب [آسمانى‏] و قرآن روشنگر.))

﴿وَ قُرْآنٍ مُبینٍ﴾ که جامع و ظاهر کننده همه چیز می باشد.



بنی اسرائیل:قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهیرًا(88)((بگو: «اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد، هر چند برخى از آنها پشتیبان برخى [دیگر] باشند. »))

﴿ قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ اْلإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ﴾ چرا که استعداد کامل حمل آن مخصوص به توست و توئی که در حقیقت قطب عالم بوده و از آنچه از تو فوران می کند به آنها می رسد پس انجام این کار توسط آنان ممکن نبوده و توان تحمل آنرا ندارند و به همین دلیل است که بیشترشان از پذیرش آن امتناع می ورزند.



كهف: فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدیثِ أَسَفًا(6)(( شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیرىِ [كار]شان تباه كنى.))

﴿ فَلَعَلَّكَ باخِعٌ﴾ [باخع یعنی] هلاک کردن.

﴿ نَفْسَكَ﴾ یعنی به خاطر شدت شوقت به هدایت آنان و تأسف از رویگردانیشان [خودت را هلاک مگردان توضیح اینکه] مهربانی و رحمت به خلق از لوازم محبت الهی و نتیجه آن است. و چون آن حضرت حبیب الله بودند پس از لوازم محبوبیت آن حضرت محبت او به مردم- به خاطر خداوند- بود همچنانکه فرمود: «یحبهم و یحبونه» پس در نتیجه هرکس که خدا را بیشتر دوست بدارد محبت و مهربانیش به خلق بیشتر خواهد بود چرا که محبت به مردم ظل محبت الهی است پس خلق به منزله فرزندان و نزدیکان او و بلکه به منزله اعضاء و جوارح او می باشند پس به این دلیل است که تأسفش به اندازه ای زیاد است که نزدیک است حضرت را بکشد.



طه: اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ  لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى(8) خدایى كه جز او معبودى نیست [و] نامهاى نیكو به او اختصاص دارد.

﴿ لَهُ الأَسمَاءُ الحُْسنى﴾ معنی آیه اینکه ما قرآن را از کسی نازل کردیم که متصف به جمیع صفات جمالیه و جلالیه است و از جمعیت ذاتیه ات بهره مند شده است وگرنه پذیرش و تحمل آن برایت مقدور نبود چرا که اثر با مؤثر و صادره با مصدر متناسبند پس چون مصدر آن ذات موصوف به جمیع اسماء حسنی است لازم است که پذیرنده نیز که تویی متصف به جمیع آنها باشی.



انبیاء:* وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا إِبْرَهِیمَ رُشدَهُ مِن قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عَلِمِینَ(51)((و در حقیقت، پیش از آن، به ابراهیم رشد [فكرى‏]اش را دادیم و ما به [شایستگى‏] او دانا بودیم.))

﴿ وَ لَقَدْ ءَاتَیْنَا إِبْرَهِیمَ﴾ روح.

﴿ رُشدَهُ﴾ [یعنی رشد] مخصوص به او و آنچه که شایسته اوست که همان هدایت به سوی توحید ذاتی و مقام مشاهده خلیلیت حق است.

﴿ مِن قَبْلُ﴾ قبل از مرتبه قلب و عقل که از لحاظ شرف و عزت بر آنها برتری دارد.

﴿ وَ كُنَّا بِهِ عَلِمِینَ﴾ یعنی کمال و فضیلتش را به خاطر شأن عالی اش جز من نمی داند.



انبیاء:قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكمْ فى ضلَلٍ مُّبِینٍ(54)قَالُوا أَ جِئْتَنَا بِالحَْقّ‏ِ أَمْ أَنت مِنَ اللَّعِبِینَ(55)قَالَ بَل رَّبُّكمْ رَب السمَوَتِ وَ الأَرْضِ الَّذِى فَطرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذَلِكم مِّنَ الشهِدِینَ(56)وَ تَاللَّهِ لأَكیدَنَّ أَصنَمَكم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ(57)فَجَعَلَهُمْ جُذَذاً إِلا كبِیراً لهَُّمْ لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ(58)(( گفت: «قطعاً شما و پدرانتان در گمراهى آشكارى بودید. » گفتند: «آیا حق را براى ما آورده‏اى یا تو از شوخى‏كنندگانى؟» گفت: «[نه‏] بلكه پروردگارتان، پروردگار آسمانها و زمین است، همان كسى كه آنها را پدید آورده است، و من بر این [واقعیت‏] از گواهانم. و سوگند به خدا كه پس از آنكه پشت كردید و رفتید، قطعاً در كار بتانتان تدبیرى خواهم كرد. » پس آنها را -جز بزرگترشان را- ریز ریز كرد، باشد كه ایشان به سراغ آن بروند.))

﴿ فى ضلَلٍ مُّبِینٍ﴾ یعنی در حجابهای نوری حق بوده و به مرتبه عین ذات نرسیده اند [و به عبارت دیگر] آنان پرده نشین برزخهای صفاتی اند که به سوی حقیقت احدیت و استغراق در دریای هویت حق تعالی راهی ندارند.

﴿أَ جِئْتَنَا بِالحَْقّ﴾ یعنی آیا چیزی را که آورده ای به واسطه حق بوده و گوینده اصلی حق تعالی است یا اینکه از جانب خودت است و گوینده آن توئی که در آن صورت گفتارت از روی سرگرمی است و حقیقتی در آن نیست [و به عبارت دیگر] اگر این سخن را از جانب حق می گوئی و سالک طریق اوئی که سختی راست و حتمی است که به واسطه آن از ما برتری و اگر از جانب خودت است که ما از تو برتریم.

﴿ بَل رَّبُّكمْ﴾ یعنی آورنده و گوینده پروردگارتان است همان که با ایجاد و قوام بخشی و حیات و سلوک و نبوت و تعلیم خود پرورنده همه مخلوقاتش می باشد.

﴿ وَ أَنَا عَلى ذَلِكم﴾ که گوینده حقیقی حق تعالی است که رب جمله خلائق است.

﴿مِّنَ الشهِدِینَ﴾ شهودی که در اینجا ذکر شد، شهود ربوبیت حق تعالی است و گونه [در صورتی که شهود ذاتی بود] از واژه «انا» استفاده نمی کرد چرا که شهود ذاتی فنای محض است که در آن از انیت و دوگانگی خبری نیست و این دوگانگی بعد از فناست که در آن مقام آورنده و گوینده حق تعالی است که خالق جمله خلائق است.

﴿ لأَكیدَنَّ أَصنَمَكم﴾ یعنی صورت اشیاء و اعیان موجوداتی را که خود را صرف خلق و حفظ و اداره آنها نموده اید محو خواهم کرد اما وجودشان را بعد از بازگشت از عین احدیت ذاتیه و روی آوری به سوی کثرت صفاتی خود قبول خواهم کرد.

﴿ فَجَعَلَهُمْ﴾ به وسیله قهر ذاتی و شهود عینی حق تعالی.

﴿جُذَذاً﴾ یعنی قطعات متلاشی فانی.

﴿ إِلا كبِیراً لهَُّمْ﴾ که همان عین باقی است که حضرت ابراهیم به واسطه آن خلیل نامیده می شود [وگرنه به مقام حبیب الله می رسید]

﴿لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ﴾ یعنی اینکه از او [یا عین باقی حضرت ابراهیم] کسب فیض و نور علم نمایند همچنانکه او از حضرت حق نموده است.



حج:الَّذینَ أُخْرِجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بِغَیْرِ حَقٍّ إِلاّ أَنْ یَقُولُوا رَبُّنَا اللّهُ وَ لَوْ لا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیَعٌ وَ صَلَواتٌ وَ مَساجِدُ یُذْكَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ كَثیرًا وَ لَیَنْصُرَنَّ اللّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إِنَّ اللّهَ لَقَوِیٌّ عَزیزٌ(40)(( همان كسانى كه بناحق از خانه‏هایشان بیرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اینكه مى‏گفتند: «پروردگار ما خداست» و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى‏كرد، صومعه‏ها و كلیساها و كنیسه‏ها و مساجدى كه نام خدا در آنها بسیار برده مى‏شود، سخت ویران مى‏شد، و قطعاً خدا به كسى كه [دین‏] او را یارى مى‏كند، یارى مى‏دهد، چرا كه خدا سخت نیرومند شكست‏ناپذیر است.))

﴿ یُذْكَرُ فیهَا اسْمُ اللّهِ﴾ [یاد خدا به وسیله اسم اعظم] به واسطه تخلق به اخلاق الهی و اتصاف به صفاتش و دریافت اسرار او و فنا در ذاتش صورت می گیرد.



فرقان:وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی كُلّ‏ِ قَرْیَةٍ نَذیرًا(51)(( و اگر مى‏خواستیم قطعاً در هر شهرى هشداردهنده‏اى برمى‏انگیختیم.))

﴿ وَ لَوْ شِئْنا لَبَعَثْنا فی كُلّ‏ِ قَرْیَةٍ نَذیرًا﴾ یعنی از کمال مطلقت که مردم را به وسیله آن به سوی حق فرامی خوانی بر افراد دیگر ارزانی می داشتم و براساس اختلاف استعداد اصناف مردم بر آنها پیامبرانی می گماردم همچنانکه فرمود (ولکل قوم هاد) سپس برای هر گروهی پیامبر متناسب با آنها  را برگزیدیم همچنانکه قبل از حضرت رسول اکرم (ص) حضرت موسی (ع) را بر بنی اسرائیل و شعیب را بر اهل مدین و اصحاب ایکه مبعوث نمودیم پس مجاهده ات را آسان نمودیم چرا که مجاهده بر حسب کمال است و هرچه که کمال بزرگتر باشد مجاهده نیز بالاتر خواهد بود چرا که حضرت حق هر گروهی را به اسمی از اسمائش تربیت می کند پس هنگامی که فرد ؟؟؟ مظهر جمیع صفات و متحقق جمله صفات است مجاهده او همراه با همه گروه های امتش و با جمیع صفات الهی لازم است اما ما به خاطر بزرگواری ات و اینکه تو انسان کامل مطلق و قلب اعظم و حائز مقام خاتمیتی در تو اینگونه نخواستیم.





فیض اقدس

بقره:لا یُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَیْها مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنا لا تُؤاخِذْنا إِنْ نَسینا أَوْ أَخْطَأْنا رَبَّنا وَ لا تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْرًا كَما حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذینَ مِنْ قَبْلِنا رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ وَ اعْفُ عَنّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا فَانْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْكافِرینَ(286)((خداوند هیچ كس را جز به قدر توانایى‏اش تكلیف نمى‏كند. آنچه [از خوبى‏] به دست آورده به سود او، و آنچه [از بدى‏] به دست آورده به زیان اوست. پروردگارا، اگر فراموش كردیم یا به خطا رفتیم بر ما مگیر، پروردگارا، هیچ بار گرانى بر [دوش‏] ما مگذار؛ همچنانكه بر [دوشِ‏] كسانى كه پیش از ما بودند نهادى. پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مكن؛ و از ما درگذر؛ و ما را ببخشاى و بر ما رحمت آور؛ سرور ما تویى؛ پس ما را بر گروه كافران پیروز كن.))

﴿ لا یُكَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاّ وُسْعَها﴾ یعنی جز آنچه می توانند بر آنها تکلیف نمی نهد و طاقتشان را طاق نکرده و از استعدادشان کم نگذارده پس بهره هر فرد از مکاشفات و تجلیات الهی مطابق میزان استعداد ازلی است که به واسطه فیض اقدس به او بخشیده شده.



رعد:اللّهُ یَعْلَمُ ما تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثى‏ وَ ما تَغیضُ اْلأَرْحامُ وَ ما تَزْدادُ وَ كُلُّ شَیْ‏ءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ(8)((خدا مى‏داند آنچه را كه هر ماده‏اى [در رحم‏] بار مى‏گیرد، و [نیز] آنچه را كه رَحِمها مى‏كاهند و آنچه را مى‏افزایند. و هر چیزى نزد او اندازه‏اى دارد.))

﴿ كُلُّ شَیْ‏ءٍ﴾ از کمالات

﴿عِنْدَهُ بِمِقْدار﴾ معین و براساس قابلیت [به تاویل دوم] استعداد و قوه هر چیزی براساس استعداد مقدر او در ازل است که این استعداد به واسطه فیض اقدس حق بوده و کم و زیاد نمی گردد  و معنی (لکل قوم هاد) حق تعالی است همچنانکه فرمود ( انک لا تهدی من اجبت ولکن الله یهدی من یشاء) و این امر به واسطه علم ازلی او به میزان کم وزیاد استعدادها می باشد پس کمالاتش را براساس استعدادها مقدر می فرماید.



مریم: لَقَدْ أَحْصاهُمْ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا(94)(( و یقیناً آنها را به حساب آورده و به دقت شماره كرده است.))

﴿ لَقَدْ أَحْصاهُمْ﴾ در ازل به واسطه ایجاد اعیان و  استعدادهایشان به وسیله فیض اقدص و نیز ایجاد تعیناتشان به وسیله علم خویش.

﴿ وَ عَدَّهُمْ عَدًّا﴾ پس ماهیات و حقایق آنها همان صورت معلوماتی است که از عدم محض در حضرت علم الهی ظاهر گشته و به واسطه فیض رحمنی در عالم وجود عینی پدیدار می گردند پس چگونه می توانند شبیه و متناسب با اوباشند.



نمل:قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذینَ اصْطَفى‏ آللّهُ خَیْرٌ أَمّا یُشْرِكُونَ(59)(( بگو: «سپاس براى خداست، و درود بر آن بندگانش كه [آنان را] برگزیده است. » آیا خدا بهتر است یا آنچه [با او] شریك مى‏گردانند؟))

﴿ قُلِ الْحَمْدُ لِلّهِ﴾ به خاطر ظهور کمالات و تجلیات صفاتی اش به مظاهر مخلوقاتش ( حمد مخصوص به اوست)

﴿الله﴾ که حمد وخیر و سلام مطلق در ذات اوست.

﴿ أَمّا یُشْرِكُونَ﴾ منظور عوالم وجودی است در صورتی که برای آنان وجود و تأثیری بدانیم چرا که بعداز کمال و قبول مطلق که همان اسم سلام مطلق حضرت حق به اعتبار فیض اقدس است چیزی جز عدم بحث وخالص باقی نمی ماند و چگونه شر خالص و مطلق که نقطه مقابل خیر مطلق است خیر محسوب گردد.





قصص:قالَ ذلِكَ بَیْنی وَ بَیْنَكَ أَیَّمَا اْلأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ وَ اللّهُ عَلى‏ ما نَقُولُ وَكیلٌ(28)(( [موسى‏] گفت: «این [قرار داد] میان من و تو باشد كه هر یك از دو مدّت را به انجام رسانیدم، بر من تعدّى [روا] نباشد، و خدا بر آنچه مى‏گوییم وكیل است. »))

﴿ أَیَّمَا اْلأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَلا عُدْوانَ عَلَیَّ ﴾ یعنی به هر کدام از این دو برسم گناهی بر من نیست چرا که وظیفه ام فقط تلاش نمودن است و رسیدن به هدف به واسطه استعداد ازلی ام می باشد و به میزان ان تلاش می نمایم پس امر خویش را به خداوند وا می گذاریم که در آن شاهد می باشد.

[به عبارت دیگر] خداوند آنچه را که از کمالات به ما داده واسطه عین ثابت- که از فیض اقدس او می باشد – بر ما ارزانی داشته است. که جز او بر آن آگاهی ندارد و می‌تواند آنرا تغییر دهد.

و کسی قبل از رسیدن به کمالاتش به میزان استعداد خویش واقف نیست چرا که این کمالات از حضرت غیب الغیوب است و خداوند آنرا فقط مخصوص خویش گردانده است.



 روم:فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّینِ حَنیفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّهِ ذلِكَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النّاسِ لا یَعْلَمُونَ(30)(( پس روى خود را با گرایش تمام به حقّ، به سوى این دین كن، با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خداى تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار، ولى بیشتر مردم نمى‏دانند.))

﴿ فَأَقِمْ وَجْهَكَ﴾ برپای داشتن دین همانا ناخالص نمودن خویش از ماسوی الله است در حالیکه فقط بر توحید پایدار مانده وتوجهی به نفس خویش وغیر حق ننماید و در این صورت است که سلوک ودین و طریقتش الهی می گردد چرا که غیر حق را موجود نمی داند.

﴿حَنیفًا﴾ یعنی روی گردان از ادیان باطل است که همان اثبات غیر وشریک قراردادن آنها برای حق است.

﴿ فَطَرَ النّاسَ﴾ [منظور اینکه] او را ملزم به فطرت الهی می داندو این همان حالت صفا وپاکی ازلی است که حقیقت انسان با آن عجین گشته است و این دین قیم ازلی و ابدی است.

که هرگز از پاکی ازلی خود تغییر و تبدیلی نمی یابد و محض تو چند فطری است و این فطرت اولی به واسطه فیض ( قدس ایجاد می گردد- که فیض اقدس نیز از عین ذات الهی سرچشمه می گیرد – پس هر که بر توحید پای بفشارد انحرافش از توحید واحتجابش از حق ممکن نخواهد بود چرا که انحراف و احتجاب از حق به واسطه آلودگی های جسمانی وعوارض طبیعی قبل از تولد یا به واسطه تربیت و عادت صورت می گیرد.



احزاب:النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ أَزْواجُهُ أُمَّهاتُهُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فی كِتابِ اللّهِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُهاجِرینَ إِلاّ أَنْ تَفْعَلُوا إِلى‏ أَوْلِیائِكُمْ مَعْرُوفًا كانَ ذلِكَ فِی الْكِتابِ مَسْطُورًا(6)(( پیامبر به مؤمنان از خودشان سزاوارتر [و نزدیكتر] است و همسرانش مادران ایشانند، و خویشاوندان [طبقِ‏] كتاب خدا، بعضى [نسبت‏] به بعضى اولویّت دارند [و] بر مؤمنان و مهاجران [مقدّمند]، مگر آنكه بخواهید به دوستان [مؤمن‏] خود [وصیّت یا] احسانى كنید، و این در كتاب [خدا] نگاشته شده است.))

﴿ النَّبِیُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾ چرا که او در حقیقت مبدا وجود وکمالات آنها ومنشا دو فیض اقدس استعدادی و مقدس کمال می باشد پس او پدر حقیقی آنها نیست و به این جهت است که زنان ان حضرت مادران امتند و رعایت حرمت آنها بر امت لازم است آن حضرت در هنگام فطرت واسطه بین آنها وحضرت حق است و کمالاتش از اوست چرا که فیض حق تعالی بدون او به مردم نمی رسد زیرا که او حجاب اقدس و یقین اول است همچنانکه می فرمایند ( اول ما خلق الله نوری) و اگر او را بیشتر از خود دوست نداشته باشند به واسطه نفسشان از او محجوب گشته ونجات نمی یابند چرا که نجاتشان فناء در اوست که مظهر اعظم حق می باشد.



زمر:قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ(44)(( بگو: «شفاعت، یكسره از آنِ خداست. فرمانروایى آسمانها و زمین خاصّ اوست؛ سپس به سوى او باز گردانیده مى‏شوید. »))

﴿ قُلْ لِلّهِ الشَّفاعَةُ جَمیعًا﴾ به دلیل اینکه زمینه قبول شفاعت شفیع نیز از اوست و این زمینه سازی به وسیله فیض اقدس اوست پس قبول و تأثیر از آن حق است که فرمانروای مطلق ملک هستی است.






توحید صفاتی وافعالی

اعراف: قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنی َلأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقیمَ(16)((گفت: «پس به سبب آنكه مرا به بیراهه افكندى، من هم براى [فریفتن‏] آنان حتماً بر سر راه راست تو خواهم نشست.))

﴿ فَبِما أَغْوَیْتَنی﴾ [آیه شریفه نشانگر این موضوع است که ] شیطان قسم می خورد. چرا که فقط محجوب از ذات احدیت است نه صفات و افعال حق تعالی پس به دلیل اینکه افعال را از خداوند دیده و با دیده تعظیم به آنان می نگرد به عزت حق تعالی قسم یاد می کند فی قوله (فبعزتک لاغوینهم اجمعین).



احزاب: هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِیُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ وَ كانَ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیمًا(43)(( اوست كسى كه با فرشتگان خود بر شما درود مى‏فرستد تا شما را از تاریكیها به سوى روشنایى برآورد، و به مؤمنان همواره مهربان است.))

﴿ هُوَ الَّذی یُصَلّی عَلَیْكُمْ﴾ یعنی به میزان پاکی و صفای شما تجلیات افعالی و صفاتی اش را – ونه تجلیات ذاتی – [بر شما درود می فرستد چرا که با ؟؟؟ ذات خویش همه را می سوزاند همچنانکه جبرئیل (ع) فرمود (لودنوت أنملۀ لاحترقت]





مراتب غیب

انعام:وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاّ یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ اْلأَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاّ فی كِتابٍ مُبینٍ(59)(( و كلیدهاى غیب، تنها نزد اوست. جز او [كسى‏] آن را نمى‏داند، و آنچه در خشكى و دریاست مى‏داند، و هیچ برگى فرو نمى‏افتد مگر [اینكه‏] آن را مى‏داند، و هیچ دانه‏اى در تاریكیهاى زمین، و هیچ تر و خشكى نیست مگر اینكه در كتابى روشن [ثبت‏] است.))

﴿ وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ ﴾ بدان که غیب دارای مراتبی است که اولین مرتبه آنها ((غیب الغیوب)) است که همان علم الله است که غیب اولی نیز نامیده می شود. در مرتبه بعد غیب عالم ارواح است که همان نقش بستن صورت های کلی - هر چیزی که وجود دارد و به وجود خواهد آمد ( از ازل تا ابد) – در اولین عالم عقلی است که همان روح عالم و قضاء سابق است و در حالت کلی ام الکتاب نامیده می شود. سپس غیب عالم قلوب است و آن نقش بستن تمام صور به صورت تفصیلی – شامل کلی و جزئی- در عالم نفس کلی که قلب عالم است و لوح محفوظ نامیده می شود. در مرتبه بعد غیب عالم خیال قرار دارد که نقش بستن کائنات در نفوس جزئی فلکی می باشد که این عالم در زبان شرع ( اسماء دنیا) نامیده می شود چرا که نزدیکترین مرتبه غیب عالم به شهادت و لوح قدر الهی است[لوح قدرهمان تفصیل قضاء الهی است] (و منظور از علم الهی همانا) عنایت اولی است که عبارت از احاطه حق تعالی بر همه اشیاء، که این احاطه به واسطه حضور ذات او در همه این عوالم انجام می گیرد [توضیح اینکه] به واسطه عین ثابته آنها بر همه آن صورتها علم می یابد به طوریکه ذره ای در آسمانها و زمین از علم او خارج نیست.

پس اگر مفاتح جمع مفتح (به فتح میم) و به معنی مخزن باشد پس معنی آیه این است که به واسطه حضور ذات حق در تمامی مراتب، جمله این خزائن که شامل همه مراتب غیوب است از آن اوست

﴿ لا یَعْلَمُها إِلاّ هُوَ﴾ حال اگر مفاتح جمع مفتح ( به کسر میم) و به معنی کلید باشد پس معنای آیه اینگونه است که : درهای این مخازن غیب بسته است و کلید آنها بدست اوست و کسی جز او به محتویات آنها علم ندارد اما وسائل ظهور و بروز آنها ازجایگاهشان به سوی عالم شهادت به دست قدرت اوست و این تصرف در مخازن فقط منحصر به اوست وکسی نمی تواند از آنها اطلاع یابد و این مفاتح همان اسماء الله می باشند و منظور از کتاب مبین در این آیه، سماء دنیا است و این به دلیل تعین جزئیات درآن می باشد.

جهت دریافت فایل مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 9,500 تومان

خرید

برچسب ها : تحقیق بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی , پروژه بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی , مقاله بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی , دانلود تحقیق بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی , بررسی تفاسیر آیات قرآنی در زمینه مفاهیم ادبی، دینی , تفاسیر , آیات قرآنی , زمینه , مفاهیم , ادبی , دینی

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر