این کتاب در مورد طلاق و علل آن میباشد که در 37 صفحه آمده است
قیمت فایل فقط 6,000 تومان
طلاق چیست؟
طلاق از نظر لغوی به معنی رھا شدن می باشد و در اصطلاح عبارت از پایان دادن زناشویی به وسیله زن و شوھر طلاق را اغلب راه حل رایج و قانونی عدم سازش زن و شوھر ، فروریختن ساختار زندگی خانوادگی ، قطع پیوندزناشویی و اختلال ارتباط والدین با فرزندان تعریف كرده اند . در حقیقت ھمانگونه كه پیوند بین افراد طبق آیین وقراردادھای رسمی و اجتماعی برقرار می شود . چنانچه طرفین نتوانند به دلایل گوناگون شخصیتی ، محیطی واجتماعی و … بایكدیگر زندگی كنند به ناچار طبق مقررات و ضوابطی از ھم جدا می شوند . از این نظر خانوادهھمچون عمارتی است كه زن و شوھر ستون ھای آن را تشكیل می دھند و فروریختن ھرستون استحكام و استواری عمارت را دچار تزلزل و گسستگی می كند . طلاق با این دید ، یكی از غامض ترین پدیده ھای اجتماعی ، اركان
خانواده را در ھم ریخته و بیشتر اثرات مخرب خود را بر روی فرزندان برجای می گذارد . طلاق گسستن و فروپاشیدن ونابودی کانون
گرم و آرام بخش زندگی است كه اثرات جبران ناپذیری بر اعضاء خانواده می گذارد.
در تحقیقی كه توسط جی ھبر ( ١٩٩٠ ) صورت گرفت مشخص گردید ازدواج ھایی كه به طلاق منجر شده اند ،كاھش شدیدی در اعتماد به نفس اعضاء خانواده به وجود می آورد . چنین كمبودی می تواند ماھیتی اجتماعی ،روانی یا جسمی باشد . كاھش اعتماد به نفس در نتیجه طلاق منشأ مھم اختلالات اعضاء خانواده در حین و بعد ازطلاق می باشد . در این تحقیق ھمچنین مشخص شد نه تنھا طلاق سطح اعتماد اعضاء خانواده را كاھش می دھدبلكه باعث می گردد یكی از ازدواج ھا یا ھر دو به طور قابل ملاحظه ای احساس پوچی كنند . این تحقیق مدلی رانشان می دھد كه در آن افراد از ھم جدا شده به علت كاھش اعتماد محتاج ھمیاری و كمك ھستند . گذشته ازاین طلاق پدیده ای است كه بر تمامی جوانب جمعیت یك جامعه اثر می گذارد ، زیرا از طرفی بر كمیت جمعیت اثرمی نھد ، یعنی واحد مشروع و اساسی تولید مثل یعنی خانواده را از ھم می پاشد ، از طرف دیگر بر كیفیتجمعیت نیز اثر می گذارد ، زیرا موجب می شود فرزندانی محروم از نعمت ھای خانواده تحویل جامعه گردند كه احتمالاً فاقد سلامت كافی روانی در احراز مقام شھروندی یك جامعه اند . بنابراین آسیب اجتماعی ناشی از این اقدام نه تنھا متوجه اعضاء خانواده ، بلكه متوجه كل جامعه و نسل آینده می باشد.
تاریخچه اجمالی در زمینه طلاق
تاریخچه طلاق به تاریخچه ازدواج برمی گردد . به ھمان علت كه بشر بنا به درخواست طبیعی خود پیوند ازدواج می بندد تا در كانون گرم خانواده و دركنار ھمسر خود به سكون و آرامش برسد ، به ھمانگونه نیز ممكن است به دلایلی از ادامه زندگی خودداری كرده ، طلاق را بپذیرد. ولتر می گوید : «طلاق و ازدواج در یك زمان در عالم پدید آمدند»
قدر مسلم این است كه طلاق در بسیاری از ادیان الهی وغیر الهی پیش از اسلام وجود داشته است. بنابراین لازم است تاریخچه كوتاھی از مسأله طلاق در گذشته را در اینجا مطرح نماییم.
عصر جاھلیت
در عصر جاھلیت طلاق به دست زن بود و اینگونه كه اگر زن درھای خانه را كه به طرف راست بود به طرف چپ قرارمی داد ، مرد با دیدن چنین وضعیتی متوجه می شد كه ھمسرش او را طلاق داده و دیگر نزد او نمی آمد . ھنگامی كه زنی با مردی ازدواج می كرد و شب را نزد او می گذارند حق انتخاب با او بود ، اگر می خواست نزد شوھر می ماند و اگر نمی خواست می رفت و علامت رضایت او از مرد این بود كه وقتی صبح می شد ، خوراك خوبی برای او تهیه می نمود . در منابع دیگر بر خلاف این مسأله آمده است كه طلاق در جاھلیت بسیار ساده و با الفاظ توھین آمیز صورت می گرفت.
یونان بوستان
دراعصار گذشته زن آلت دست شیطان به حساب می آمد . بنابراین تنھا به اندازه یك كالا ارزش داشت و خرید وفروش و معامله می شد . ھرچیز بر او ممنوع بود به جز خانه داری و تربیت كردن كودكان ، مرد می توانست او را بفروشد یا هدیه یا وصیت كند كه متعه ھركسی كه می خواھد باشد قطعاً حق طلاق از او سلب شده بود . در آن روزگار در یونان باستان حتی بحث از این مسأله به میان می آمد كه آیا اصلاً زن داری روح می باشد یا خیر ؟ اگر روح دارد آیا روح او حیوانی است یا اینكه به طوركلی شایستگی دارد كه در میان اجتماع مردان باشد یا از این شایستگی محروم است ؟
بابل
طبق قانون بابل طلاق وجود نداشته و مرد ھرگز نمی توانست زن خود را طلاق دھد حتی اگر نازا باشد بلكه باید كنیزی به خانه بیاورد تا برایش فرزند به دنیا آورد ، كنیز ھم حق خودداری از این امر را نداشت.
ھند
زن در ھند حتی پست تر از مار افعی یا بیماری و یامرگ بوده و در صورتی كه شوھرش فوت می كرد وی نیز باید زنده زنده در آتش سوزانده می شد تا جایی كه در سرزمین یكی از پادشاھان ھندی ، ١٧ زن وی پس از مرگش در آتش سوزانده شدند.
چون زن ھندو كسی درعاشقی مردانه نیست سوختن بر شمع مرده كار ھر پروانه نیست( صائب تبریزی)
ایران باستان
طلاق در ایران باستان جایز بود و به دست مرد انجام می گرفت و زنان در جامعه بسیار مورد ستم قرار می گرفتند حتی شوھر می توانست ھمسرش را برای ھمیشه حبس كند یا به قتل برساند.
« طلاق مسیحیت «حلال نفرت انگیز
در مذھب مسیحیت بر خلاف اسلام و یهود طلاق حرام است و ازدواج مجدد برابر با زنا می باشد . حضرت عیسی (ع) می فرماید : ھمانا كه موسی به دلیل قساوت قلب قومش ، اجازه داد تا زنھایشان را طلاق دھند ، زن و شوھربه منزله ی جسم واحد ھستند و از یكدیگر دور نیستند پس در صورتی كه خداوند آنھا را با یكدیگر جمع كرده وانسانی نباید میان آن دو تفرقه بیاندازد.
طلاق در اسلام
ازآنجا كه ھدف دین مبین اسلام ایجاد پیوند میان افراد انسانی و تشكیل كانون ھای خانوادگی است طلاق را كه مخالف فطرت و طبیعت انسان و برخلاف قانون پیوند زن و مرد است را مورد نكوھش قرار داده و شایسته سرزنش نمی شماردو آن را امری مغبوض خداوند معرفی كرده است . جلال الدین مولوی در این باره می گوید:
«تاتوانی پامنه اندر فراق ابغض الاشیاء عندی الطلاق»
از طرفی باید گفت كه اسلام مایل نمی باشد آرامش و آزادی انسان ھا از بین رفته و در سختی و عذاب به سربرند و ھیچ وجوانی ھم بر این مسأله رضایت نمی دھد . از این رو برخلاف مسیحیت كه طلاق را ممنوع و تنھا مقررات و شرایطی برای محدود ساختن آن وضع نموده تا میزان آن را به حداقل ممكن كاھش دھد ، طلاق در اسلام ناشی از حاجت است نه اینكه به عنوان ھدف باشد زیرا ھمانگونه كه گفته شد امر طلاق ھمواره مورد بغض و كینه ی الهی می باشد.
امیرمؤمنان علی (ع) می فرماید : ازدواج كنید ولی طلاق ندھید زیرا عرش االهی از طلاق به لرزه در می آید .
فلسفه طلاق در اسلام
از نظر اسلام طلاق آخرین راه مداوای ناسازگاری زن و شوھری می باشد . اسلام معتقد است اگر راھی برای جدایی زن و شوھر (زوجین) نباشد زندگی ایشان دشوار و عذاب آور خواھد بود و ممكن است نتایج ویران كننده ای مثل انتقال ، خودكشی ، فساد و قتل داشته باشد . امروزه مردم باغم و تشویش كمتری در مقایسه با گذشته به ازدواج روی می آورند چرا كه طلاق برای آنان د رحكم بیمه ای تلقی می شود و می توان از آن به عنوان بیمه ازدواج نام برد . چرا كه اگر ازدواج با موفقیت نباشد ھمسران یكدیگر را رھا خواھند كرد . دكتر باقر ساروخانی در باب ویژگی ھای طلاق می نویسد:
طلاق پدیده ای چند بعدی است . شاید كمتر پدیده ای به پیچیدگی طلاق وجود داشته باشد آن روز كه خانواده ای ازھم پاشید به نظر می رسد یك دعوای ساده عامل این انفجار بوده است حال آن كه چنین نیست و مجموعه ای ازعوامل روانی – اجتماعی ، اقتصادی ، پدید آمده به ھم پیوسته اند و بنیان خانواده را برباد داده اند.
بنابراین طلاق به عنوان پدیده ای اجتماعی مطرح است ، زمانی كه جامعه در معرض آسیب ھای بنیادی قرار گیرد روابط اجتماعی نیز بیمار بوده و فساد گوشه به گوشه جامعه را در برگرفته است . علاوه بر این طلاق پدیده ای روانی نیز ھست . بسیاری از خانواده ھا در برابر تكانه ھای اقتصادی یكسان قرار می گیرند اما ھمگی دست به طلاق نمی زنند . میزان سازش افراد در طلاق مؤثر است . اما آمار نشان می دھد زن ھا بیشتر از مردھا در امرطلاق پیش قدم می شوند كه این خود قابل بررسی است.
نقش جنسیتی و جنسی زنان در جامعه
بیش از نیمی از جمعیت را زنان تشكیل می دھند . وقتی صحبت از منافع به میان می آید . قاعدتاً انتظار می رود كه نیمی از این منافع به زنان تخصیص یابد و آنان به طور مساوی با مردان از منابع زندگی اجتماعی بهره گیرند . باید در نظر داشت كه به جهت اختلافات جنسیتی و جنسی ، زنان دارای احتیاجات خاصی ھستند و به دلیل اینكه جامعه تمركز خاصی روی نیازھای اساسی كودكان دارد ، بنابراین باید چنین تمركزی روی احتیاجات خاص مادران كه ناشی از « مسایل مربوط به جنسیت » را به عنوان خاص با « احتیاجات خاص زنان » قرار گیرد و عبارت نقش ھای سنتی زنان است اشتباه گرفته می شود ، تقسیم كارھای اجتماعی برحسب جنسیت مربوط به اختلافات بیولوژیكی تمایز جنسی نیست . ( اگرچه باور وجود دارد كه این تمایزھا بر حسب تفاوت ھای بیولوژیكی می باشد. ) بنابراین فرق بین جنسیتی و نقش جنسی كاملاً قابل تمیز می باشد بارداری و شیردادن به كودك به وضوح نقش جنسی ھستند چرا كه فقط زنان ھستند كه می توانند این نقش را برعهده گیرند . برعكس تربیت كودكان یك نقش جنسیتی است . چه زن و چه مرد می تواند كاملاً این وظیفه را به عهده بگیرد . باید در نظر داشت كه وظایفی مانند تربیت فرزندان تعیین شده برحسب جنس نیست ، بلكه مربوط
به ساختارھای اجتماعی و فرھنگی موجود می باشد . یعنی تعیین نقش جنسیت بستگی به نوع جوامع دارد و این موضوع نشان می دھد كه این نقش ھا برحسب نوع جنس ( زن یا مرد) تعیین شده و اعتقادات و ارزش ھای اجتماعی و فرھنگی جوامع تعیین كننده این امر می باشد . ھرچند كه افراد آن اجتماع بر این امر واقف نبوده و به آن معترف نباشند.
امروزه مشكلات ناشی از مصالح امور زنان ناشی از نابرابری جنسیتی است كه می تواند ناشی از مسایل و محدودیت ھا در زمینه تقسیم ناعادلانه منابع و كار ، ازدواج و طلاق گردد . تمایز میان مسایل مربوطه به زنان ومسایل جنسیتی بیشتر تحلیلی به نظر می رسد تا اینكه بتواند به عدد و رقم تبدیل شوند . به عبارت دیگر درجوامع امروز مسایل جنسیتی در ھر سطحی روی فعالیت ھای مختلف مربوط به امور زنان تأثیر می گذارد . به عنوان «احتیاجات خاص زنان » مثال برخی از این محدودیت ھا ، مهیاكردن احتیاجات تغدیه ای مادران باردار كه قسمتی ازاست اما زنان سهم ناعادلانه ای از غذای موجود در خانواده نصیبشان می گردد . ھمچنین كنترل ناچیزی روی بودجه خانواده كه از آن ، خوراك خانواده تهیه می گردد ، دارند.
یا به عنوان مثال ازدواج و گزینش ھمسر كه در این زمینه زنان با انتخاب ھای یك طرفه و تحصیلی بیشتر از مردان متضرر می شوند و نیز در مورد طلاق كه ھمیشه برای زنان به عنوان فاجعه ای قلمداد گردیده و ھمیشه برزندگی شان سایه می افكند و پی آمدھای روانی بسیاری برایشان دربرداشته و دارد . بنابراین مسایل جنسیتی به انحاء مختلف به عنوان سدی در راه فائق آمدن بر مشكلات زنان مطرح بوده است.
زنان و طلاق
قیمت فایل فقط 6,000 تومان
برچسب ها : طلاق , جدایی , طلاق چیست , شیوع طلاق , طلاق همسران , علت طلاق , دلایل طلاق , طلاق و جدایی , طلاق گرفتن , مراحل طلاق , فرآیند طلاق