امروز: شنبه 26 آبان 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
دسته بندی صفحات
بلوک کد اختصاصی

تأثیر فرهنگ و تمدن اسلامی در شكل گیری تمدن مدرن غرب

تأثیر فرهنگ و تمدن اسلامی در شكل گیری تمدن مدرن غربدسته: علوم اجتماعی
بازدید: 54 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 88 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 123

مقدمه بر اساس كشفیات باستان شناسی و مطالعات تاریخی، جامعه شرقی و به ویژه منطقة بین النهرین محل ظهور نخستین تمدن بشری و كانون تجمع انسانی است به همین دلیل و به منظور انتظام بخشیدن به روابط اجتماعی و تهذیب اخلاقی، دین كانون مظهر ادیان الهی و حتی مذاهب غیر آسمانی است جذابیت‌های اقتصادی، دینی، جغرافیایی و بخصوص شرایط شبه جزیره بودن این منطقه از آغا

قیمت فایل فقط 6,900 تومان

خرید

تأثیر فرهنگ و تمدن اسلامی در شكل گیری تمدن مدرن غرب

مقدمه

بر اساس كشفیات باستان شناسی و مطالعات تاریخی، جامعه شرقی و به ویژه منطقة بین النهرین محل ظهور نخستین تمدن بشری و كانون تجمع انسانی است. به همین دلیل و به منظور انتظام بخشیدن به روابط اجتماعی و تهذیب اخلاقی، دین كانون مظهر ادیان الهی و حتی مذاهب غیر آسمانی است جذابیت‌های اقتصادی، دینی، جغرافیایی و بخصوص شرایط شبه جزیره بودن این منطقه از آغاز شكل گیری ؟ نیست موجب گردید كه هر قدمی برای دستیابی به این جذابیت‌ها منطقه را مورد هجوم قرار دهد. این تهاجم موجب گردید كه خاورمیانه منطقه‌ای از نژادها – مذاهب زبانها و خلاصه مجموعة فرهنگی تفكیك ناپذیر شود. اما از میان تهاجم فرهنگ‌های مهاجم آنچه كه خاصیت اثر گذاری و تاثیر پذیری بیشتری درشت فرهنگ غربی بود. آشنایی اروپا با منطقة خاور نسبت (گر چه این یك اصطلاح قرن نوزدهمی است) و تاثیر متقابل فرهنگی ناشی از دلایل بسیاری است در جمله قرابت جغرافیایی – منافع مشترك تجاری با محوریت دریای سیاه دریای مدیترانه و خلیج فارس  - ؟ ادیان ابراهیمی یهودیت  و مسیحیت – تشكیل نخستین كلوینهای یونانی در قرن ششم ق – م در دهانه نیل – نخستین برخورد نظامی میان ایران و یونان و سپس روم – تشابه نژادی میان اروپا و ایران (اروپاییان معتقدند كه ما شرق را بازرتشت ؟ ایران شناختیم) تمام این دلایل قطعاً به دنبال برخوردهای نظامی – روابط تجاری و تأثیرات مذهبی موجب كنش‌های فرهنگی میان شرق و غرب و به ویژه پس از ظهور اسلام باعث تأثیر و تأثیرات مذهبی موجب كنش‌های فرهنگی میان شرق و غرب و به ویژه پس از ظهور اسلام باعث تأثیر و تأثر فرهنگی بین اسلام و مسیحیت شد. بنابراین منطقة ما از دورة سومریان با اقلام حاشیه ؟ مدیترانه ارتباط داشته، اما از دورة یونانیان این ارتباط بیشتر در قالب نظامی – تجاری – سیاسی و مذهبی بوده است.

نخستین و پربارترین مرحلة مقابل و تقابل فرهنگی، با غرب، مربوط به حملة اسكندر به این منطقه است. این حمله گرچه در مضافة نظامی صورت گرفت. ولی اثرات فرهنگی و علمی آن بسیار چشمگیر بود. ظهور اسكندر و حاكمیت تفكر ؟ او به دوران طلا         پی علم و فلسفة یونانی پایان داد. اسكندر با كوله‌ باری از اندوخته‌های علم و فلسفة یونانی راهی شرق شد و به ویژه فرهنگ ما را به شدت متأثر كرد. با توجه به این كه زیر رخت فرهنگ و تمدن این منطقه دینی بوده و هست، بنابراین به اسكندر آموخته بودند كه برای سهل لوصول بودن شرق بایستی با چهره و القاب دینی وارد شود. به همین دلیل بود كه قبل از حركت به سمت ؟ مادرش او را «فرزند خدا» نامید.

اسكندر كه در ذهنیت نوجوان خویش ایجاد یك امپراطوری جهانی را طرح ریزی كرده بود. به خوبی دریافت كه این آرزو عملی نمی‌شود مگر با رعایت محترمات دینی مردم منطقه و در سایه شبیه سازی فرهنگی و ایجاد یك فرهنگ مشترك بین شرق و غرب. او به خوبی دریافته بود كه در شرق دین بیش از هر عامل وحدت بخش مؤثر است.

لذا در مسعبه آمون Amon در لباس كاهنان به عبارت برخاست و مصریان نیز به چشم خدایی به او نگریستند. مصر بیش از هر سرزمین دیگر تسلیم اسكند شد. همین آسان تر پذیرفتن اسكندر باعث شد تا وی بندرت اسكندریه را بنا كند. هدف اولیه از تأسیس این شهر سهولت تجارت میان یونان و مصر بود، ولی بعداً پس از سقوط اسكندر و تأسیس حكومت بطلمیوسیان در مصر و بروز بحران در آتن علماء و فلاسفة یونانی به مصر مهاجرت كردند و با ایجاد كتابخانه و موزة معتبری، اسكندریه به آتن شرق شهرت یافت و اسكندریه قرنها كانون تعاملات فرهنگی میان شرق و غرب شد. نكتة جالب این كه در اسكندریه برای نخستین بار علم دستخوش انشعاب شد . تا زمان ارسطو علم یك كلیت انفكاك ناپذیر بود. در حالی كه در اسكندریه بطلمیوس، جالینوس ، اقلیدوس و ارشمیدوس هر كدام تحقیقات در زمینة علم واحدی را دنبال كردند.

اسكندریه موقعیت حساس خود را به عنوان برجسته ترین مركز علم جهان آنروز همچنان تا ظهور دیانت اسلام حفظ كرد به گفتة بسیاری از علماء غربی اسلام نیز عامل مؤثری در حراست و حفاظت علوم یونانی بود. بعد از ظهور اسلام نه تنها اسكندریه بلكه مراكز متعددی در سراسر امپراتوری اسلام بوجود آمد و متفكران اسلامی با بهره گیری از علوم یونان موجبات احیاء این علوم را فراهم آوردند.

در قرون اولیه هجری و از زمان نخستین خلفای عباسی به ویژه در زمان هارون الرشید و فرزندان او «نهضت ترجمه» به همت آنان راه اندازی شد و دربار بغداد هیأتهایی را برای جمع آوری و خرید كتب علوم قدیمة یونانی به امپراتوری روم شرقی (بیزانس) و روم غربی (ایتالیا) اعزام شدند و مراكز ترجمه در بسیاری از شهرهای معتبر مثل جندی شاپور و بغداد به كار ترجمة اسناد یونانی پرداختند.

در قرون اولیه و به ویژه در مكتب امام صادق (ع) بدون هیچگونه تعصب دینی ، علماء اسلامی – یهودی و مسیحی در جهت اعتلای علم با یكدیگر تشریك مساعی می كردند . خلفا و سلاطین نیز همین اغماض مذهبی را رعایت می كردند و هیچگونه تفاوتی میان ابن سینا (مسلمان9 و ابن بخشیشو و ابن میمون (یهودی) وجود نداشت . علماء اسلامی از تمام كانونهای علمی از جمله هند – ایران – چین – بلخ و مرو و دانشمندان مسیحی و یهودی بهره می بردند.

در امپراتوری اسلامی، علوم وفلسفة اسلامی همچنان به باروری خود ادامه می داد . این وضع در ایران تا اواخر عصر سامانیان كه ایرانی بودند ادامه یافت، تا این كه با ورود عنصر ترك به منطقه ونهایتاً تسلط غزنویان به عنوان نخستین سلسلة ترك نژاد برابر این متأسفانه محیط آرام علمی – فلسفی و حتی ادبی ایران به كانون تشنج های سیاسی و تعصبات دینی تبدیل شد. از این میان عصبیت دینی بر لطافت دینی غالب شد و احكام دین در تأویل مستشرعین درباری به صورت ابزار اعمال قدرت حاكمان سیاسی درآمد. هر روز اسلام به فرقه های مذهبی متعارض تقسیم می شد و نزاع میان این فرق فضا را برای اندیشه ورزی علمی و به ویژه فلسفی در جهت استحكام مبانی تمدن اسلام محدودتر و خشن تر می كرد و استنتاجات فرقه ای بر استدلالات علمی مسلط شد. در همین دوره (حدوداً قرن یازدهم) اروپای قرون وسطی نیز دستخوش تعارض مذهبی شده بود و احتمالاً جنگ های صلیبی (1296-1095) نقطة اوج این تعارضات بود. جنبش اصلاحات دینی در قرن شانزدهم سطح عصبیت كاتولیكی و تعارض های فرقه ای را كاهش داد و زمینة تكثرگرایی مذهبی را ببار آورد و نهایتاً فضای آنتی میان دین و فلسفه مهیا شد. در اسلام گرچه فارابی به عنوان مؤسس فلسفة اسلامی تلاش كرد میان علم و ایمان – فلسفه و دین آشتی برقرار كند، اما غزالی این اندیشه را تكفیر كرد و «تهاخت الفلسفه» را در مورد این چنین عقایدی نوشت.

از زمانی كه سرزمین های اسلامی دستخوش تشنجات فرقه ای شد علم و فلسفه از این منطقه رخت بربست و ازطریق سبیل واندلس راهی اروپا شد. جنگهای صلیبی به هجرت علم و فلسفة اسلامی به اروپا كمك كرد.

اگرچه مسلمانان در پایان جنگ های دویست سالة صلیبی بر مسیحیان پیروز نظامی شدند. ولی در واقع این مسیحیان اروپایی بودند كه با دستیابی به منابع و مأخذ علمی – فلسفی – تاریخی و... و انتقال آنها به اروپا زمینه و بستر نهضت رنسانس را فراهم كردند. در انتقال علوم و فلسفة اسلامی به اروپا یهودیان نقش برجسته ای داشتند زیرا اینان در كاخ سلطاین – دربار خلفاء – كتابخانه ها و بیت الحكمه آمد و رفت داشتند و به صورت پنهانی این منابع را از سرزمین های اسلامی خارج كردند و در سیپل واندلس به خریداران اروپایی می فروختند. به این ترتیب علم و فلسفه یونان كه پس از حمله اسكندر به شرق پناه آورده بود و از شهر اسكندریه از طریق بیت الحكمه بغداد و نهضت ترجمه به جهان اسلام آورده شد و به همت علماء و فلسفه اسلامی بر آنها شرح و تفصیلی نوشته شد و زمینه ابداع و اكتشاف علوم دیگر را توسط عملاء اسلامی فراهم كرد در ؟ آشوبهای سیاسی و تنگ نظریهای مذهبی و به بهانه جنگ‌های صلیبی بار دیگر به اروپا رفت و بنیاد انسانی را در آنجا پی ریزی كرد. به این صورت انسانی به عنوان مبدأ بیداری اروپا و منشأ تمدن جدید غرب مرهون اندوخته ها علمی و فلسفی علماء اسلامی بوده است. این ادعایی است كه مورخین امروزی اروپایی نیز به آن اعتراف می كنند. «راك لو گف مورخ مشهود و قرون وسطی شناس مورخ فرانسه در مقدمه كتاب «جنبش روشنفكری در قرون وسطی» معتقد است كه تمدن رنسانس از بقایای تمدن بین‌النهرین و سرزمین های اسلامی ساخته شد.»[1]

از قرن دوازدهم نهضت ترجمه منابع اسلامی در اروپا آغاز شد. علماء مسیحی آثار علوم یونانی را كه غالباً به زبان عربی و ؟ بود به زبان لاتین كه زبان مقدم كلیسا بود ترجمه كردند و بزودی ترجمه به زبانهای محلی و ملی رواج یافت. در پاریس – لندن – مادرید مدارس اسنه شرقی برپا شد تا ترجمه كتب سریعتر انجام گردد.

خلاصه این كه مسیر اشتغال علوم و فلسفه از یونان به شرق و از شرق به اروپا نشان داد كه علم از محیط متشنج بیزار است. زیرا به مجرد این كه یونان نظامی شد و جامعه شرقی دچار مبارزات سیاسی و اختلافات دینی گردید، علم از این منطقه نیز به جای آرامتر كه طالبان علم وجود داشتند مهاجرت كرد.

از جمله منابع مهم دیگری كه حكایت از این نقل و انتقال می كند، كتاب «انتقال علوم یونانی به عالم اسلام» اثر دیسی اولیری است كه توسط مرحوم احمد آرام به زیبایی ترجمه شده است.

مهمترین سئوال طرح تحقیق این است كه اولاً چگونه و چرا علم و فلسفه یونان به شرق منتقل شد ثانیاً در شرق اسلامی چه برداشت ها و تفاسیر روی علوم یونانی صورت گرفت و چگونه شد كه این علوم نتوانست جامعه ما را طرز خفتگی بیدار كند ثالثاً چه عواملی اروپای قرون وسطی را از حالت ركورد و تحجر دینی خلاص كرد و حیاتی دوباره (رنسانس) به او داد و مسلمانان چه اندازه تأثیر در احیاء تمدن اروپا داشته اند.

این طرح تحقیق دارای چهار فصل است:

فصل اول كه مدخل و مقدمه ای برای فصول بعدی است. دورنمایی از موقعیت جهانی اسلام و مسیحیت در قرون وسطی را از جنبه های مختلفی علمی – فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ترسیم می نماید. (اصطلاح و دوره هزار ساله قرون وسطی خاص تاریخ اروپاست و قابل نقل برای تمدنهای دیگر نیست). مفاهیم فرهنگ و تمدن، «چگونگی شكل گیری تمدن اسلامی و عناصر داخلی و خارجی موثر در آن و نظام فئودالی را مورد توجه قرار می‌دهد.

فصل دوم تحت عنوان كانونهای تأثیرگذار و پل های ارتباطی شرق و غرب نام گرفته است كه به سه موضوع ؟؟ - اندلس و جنگهای صلیبی پرداخته است. این فصل به دلیل اهمیت مفصل تر از فصول دیگر است.

فصل سوم به روابط فرهنگی، فكری مسلمانان و مسیحیان در قرون وسطی پرداخته شده و اثرات آن تا رنسانس ادامه یافته است. توسط دانشگاهی اسلامی و نقش آن در تأثیر دانشگاههای اروپایی، چگونگی سیر انتقال اندیشه‌های علمی – فلسفی از جهان اسلام به اروپا – نقل ادبیات – تصوف و عرفان اسلامی و آداب و رسوم و خلق و خوی مسلمانان در اروپا مهمترین مباحثی هستند كه در این قسمت به آنها پرداخته شده است.

فصل چهارم به تحقیق و تفحص در علوم تجربی و ریاضی و نقش دانشمندان اسلامی در بسط و تكامل آن علوم و همچنین به راههای نفوذ آثار متفكران اسلامی در غرب پرداخته ایم.

در پایان پس از نتیجه گیری منابع و مآخذ فارسی – عربی و لاتین آورده شده است.

فصل اول

مبانی فرهنگ و تمدن اسلام و مسیحیت

در قرون وسطی


الف: تعریف فرهنگ و تمدن

به مقتضای موضوع تحقیق ضرورت دارد ابتدا موضوع و مفهوم فرهنگ و تهران را شناسایی كنیم:

درباره دو واژه فرهنگ و تمدن باید اشاره كنیم كه تمدن كلمه عربی و اندیشه تمدن و همخانواده آن مدینه و مدنیت به معنای شهر و شهرنشین است و در باب تفصل معنای متخلق شدن به شهرنشینی یا خوی و خصلت شهرنشینی به خود گرفتن، پیدا كرده است. اما فرهنگ اسم مركبی است كه ریشه اوستایی دارد و در دو قسمت «فر» و «هنگ» تشكیل شده است. قسمت اول پیشوند و قسمت دوم از ریشه «شنك»[2] به معنی كشیدن و فرهیختن است.[3]

با وجود عربی بودن كلمه تمدن، واژه دیگری كه مترادف آن در زبان عربی بوده و معنای تمدن شهرنشین و تجهیزات صنفی را می رساند. كلمه «حضاره» و حضارت می باشد و نیز مترادف واژه فرهنگ در زبان عربی كلمه «الثقافه» است كه به معنی تمدن معنوی و فرهنگ بكار برده شده است.

تاریخچه بكارگیری واژه فرهنگ در زنان فارسی به ایران پیش از اسلام باز می گردد و در ستون پهلوی پیش از اسلام و پس از آن پیوسته بكار میرفته است. واژه فرهنگ در سده‌های گذشته به معنای آموزش و پرورش و یا آموختن ادب و علم و دانش بوده و در لغت نامه های عربی نیز «ادب» را با فرهنگ و «مودب» را فرهنگ آموخته و متأدب را فرهنگ آموزنده معنی نكرده‌اند.[4]

لیكن در دوره های اخیر به سبب تحول مفهوم آن در زبانهای بیگانه و نیز بكارگیری آنها در جامعه شناسی و باستان‌شناسی، معنی و مفهوم وسیع‌تری یافته است.

با مقایسه فرهنگ با دو واژه Educatar و Cullure باید گفت كه Educatar مطابق با معنای قدیمی فرهنگ در زبان فارسی یعنی آموزش و پرورش و یا تعلیم و تربیت است، اما Culture با این كه دارای ریشه لاتینی است ولی در قرون اخیر توسط دانشمندان علوم اجتماعی و انسانشناسی مفهوم آن تحول پیدا كرده است و به مجموعه آداب و رسوم، باورهای دینی، علم – هنر، ادبیات و اخلاقیات اطلاق شده كه در زبان فارسی نیز در دهه های اخیر در همین معنا بكار رفته است.

هری. س. تری یا ؟؟ در كتاب «فرهنگ و رفتار اجتماعی»[5] معتقد است «فرهنگ در تعامل های سازش پذیر پدیدار می شود». همچنین «فرهنگ، بخش انسان ساخته محیط است.» وی ضمناً فرهنگ را به دو نوع تقسیم می كند: فرهنگ عینی مثل صندلی – هواپیما و فرهنگ ذهنی مثل اندیشه ها، هنجارها – ارزش‌ها.

در ادبیات اروپا پیشینه بكارگیری كلمه تمدن دیرینه‌تر از فرهنگ است و دلیل آن است كه انسان شناسان از ابهام واژه تمدن ناخشنود بودند، بنابراین آن را كنار گذاشتند و واژه فرهنگ را بكار بردند.[6]

آنچه مسلم است تاریخ ورود هر دو واژه در زبانهای خارجی قدمت جندانی را نشان نمی دهد و در سه سده اخیر است كه این دو واژه در فرهنگ نامه‌های مغربی دیده می شود، چنانچه یكی از نویسندگان اروپایی می گوید علیرغم پیشنهاد «بوسیول»[7] ، «جانسون»[8] در سال 1722 كلمه تهران را در فرهنگ لغات خود وارد نكرد و «Civifisate»[9] را كه به معنی حسن معاشرت است بردن ترجیح داد.[10] از سوی دیگر كلمه Culture نیز دیدگاهی نیست كه درباره جوامع بشری و تاریخ بكار گرفته شده است.

شاید دو كلمة فرهنگ و تمدن به ویژه در دو دهة گذشته از پر مصرف‌ترین كلمات در علوم انسانی و علوم اجتماعی بوده است. از سوی دیگر به دلیل توسعة رشته‌ها و گرایش‌های این علوم برداشت‌های متفاوتی از این دو كلمه شده است. همین امر باعث شده تا هر كس به رغم خود تعریفی از این كلمه ارائه دهد. بنابراین هنوز به تعریف واحد مستقل و جامع كه مورد پذیرش همگانی باشد در خصوص فرهنگ و تمدن نرسیده‌ایم . مثلاً باستان شناسان تمدن را در آثار هنری و باستانی تعریفی می‌كنند. مورخان آن ر ا میراث یك جامعه می‌دانند كه از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شود. سیاستمداران تمدن را مجموعه‌ای از سازمان‌های اجتماعی می‌دانند كه همزمان به ظهور حكومت و دولت به منظور تامین روابط اجتماعی حفظ انتظام جامعه به وجود آمد. زیرا شرط اول فرهنگ پذیری، جامعه پذیری است. زمانی جامعه شكل گرفت كه افرادی به دور هم جمع شدند و تحت نظارت و اداره یك حكومت و دولت زندگی مشتركی را بوجود آوردند. بنابراین جامعه اجتماعی سیاسی است و در چنین شرایطی اصل جامعه پذیری پدیدار می‌شود.

اما آنچه اهمیت دارد این است كه غالباً تفاوتی میان فرهنگ و تمدن قائل نمی‌شوند. در حالی كه تمدن معمولاً از بین نمی‌رود بلكه تغبیر و تكامل پیدا می‌كند. مثلاً در گذشته ساختمان را از گل و سنگ می‌ساختند ولی امروزه از بتن اركه. روزگاری با سنگ نوك تیز و سپس با تبر و گرز می‌جنگیدند اما امروزه با سلاحهای هسته‌ای اما فرهنگ‌ها از بین می‌رود و فرهنگ جدید جایگزین آن می‌شود و یا به عبارتی «جا به جایی فرهنگی»[11] رخ می‌دهد.

«جابه‌جایی فرهنگی گاهی چنان است كه عناصر فرهنگی كهن در برابر عناصر فرهنگی نو یك سره از میان می‌رود.»[12]

در دهه‌های اخیر به دلیل حركت ملت‌ها به سوی جهانی شدن، تغییرات فرهنگی سرعت بیشتری گرفته است.

در گذشته نیز سه عامل مهم موجب تغییر فرهنگ‌ها می‌شد :

1-             تجارت در نتیجة ؟ تجاری و گاهی استقرار تجار در سرزمین بیگانه موجب تأثیر گذاری و تأثیر پذیری فرهنگی می‌شد. منتهی فرهنگی غالب بود كه صاحب ابزار فرهنگی بیشتر و یا جذابیت فرهنگی بیشتر باشد. نفوذ اسلام در شمال چنین نتیجة گسترش تجاری مسلمانان است.

2-             جنگ ازمهمترین عوامل تأثیر گذار و تغییر دهنده فرهنگ بوده هست. در جنگ ایرانیان با یونان از جمله معماری ایرانی متأثر از  معماری یونانی تغییر كرد و سنگ عنصر غالب در ساخت و ساز ایرانی شد. رواج طاق قوسدار (ضربی) و پل‌های چند چشمه‌ای (پل رومی) نتیجة جنگ ایران و روم است.

3-             دین ظریف ترین عامل تأثیر گذار فرهنگی  بود. رومی‌ها قبل از مسیحیت تحت تأثیر ؟ مذهب ایرانی، قرار گرفته‌اند و معابد میترا در اطراف شهر رم كشف شده است.

از سوی دیگر تاریخ هر قدر به سمت جلو حركت می‌كند. مردم دچار نیازمندیهای جدیدی می‌شود كه عناصر فرهنگی موجود قادر به پاسخگویی و رفع آن نیست. از این رو ابداع عناصر فرهنگی جدید احساس می‌شود. ممكن است  به عناصر جدید فرهنگی دست یافت بدون این كه عناصر قدیمی ترك شود.

خواجه نصیرالدین طوسی به عنوان فیلسوف سیاسی اعتقاد دارد كه : فطرت انسان بر تمدن نهاده شده است. این چنین اظهار نظر وسیع نشان می‌دهد كه ؟ منظور گسترده‌تری از تمدن و رشته و احتمالاً تحت تأثیر ارسطو اعتقاد داشتند: الانسان مدنی الطبع. البته با این داوری می‌توان تمدن را فطری دانست، زیرا انسان بدون توجیه هر علتی میل باطنی به سوی اجتماع دارد.

اما جامعه شناسان تمدن را حالت مترقی می‌دانند كه ملت‌ها در پرتو آن به سوی دانش‌های جدید برای شرقی شدن حركت می‌كند. بنابراین برای شرقی شدن و بهره گیری از دانش لزوماً بایستی به سمت اجتماع حركت كرد. اما نكتة جالب توجه این كه «توین بی» مورخ برجسته و صاحب سبك انگلیسی معتقد است «جنگ آشكارا علت بیواسطة انهدام تمدنها است. وی همچنین اضافه می‌كند كه «اساساً جنگ زادة تمدن است» بنابراین جنگ هم موجب سقوط تمدنها است. و هم باعث تغییر فرهنگ منتهی صاحبان فرهنگها كوشش می كنند تا در برابر فرهنگ جدید مقاومت كنند. جرج فاستر معتقد است: «هر جامعه ای را می توان به صورت صحنه رویارویی و تأثیرات متقابل دو نیرو فرض كرد. یكی نیرویی كه مردم را به طرف تغییر می كشاند و دیگری نیرویی كه آنان را به حفظ وضع موجود وا می دارد. اما از آنجایی كه گرایش به تغییر، اصل بنیادین در فرهنگ است، همیشه نیروی نوآور با كنار زدن تدریجی یا سریع نیروهای حافظ وضع موجود، جایی برای خود باز كند و موجب تغییر شود.[13]

علیرغم تنوع دیدگاه در خصوص تعریف عام از فرهنگ و تمدن، «ادوارد بارنت تایلور»[14] انسان شناس معروف قرن نوزدهم انگلیسی ؟؟ از این دو واژه ارائه داد كه مورد استفاده اكثر پژوهشگران بعد از او شد. تایلور می گوید: «فرهنگ و تمدن حكمیت در هم تافته ای است شامل دانش، دین، هنر، قانون، اخلاق، آداب و رسوم و هر گونه توانایی و عادتی كه آدمی همچون عنصری از جامعه به دست می آورد.»[15]

تعریف تاپیور نشان می دهد كه محققان سده های هجدهم و نوزدهم تفاوتی میان فرهنگ و تمدن قائل نبودند و اعتقاد داشتند كه فرهنگ و تمدن عبارت از همه میراثهای اجتماعی برده است.

به هر حال مدتهای جدیدی این دو اصطلاح با یك مفهوم بكار برده می شد، تا این كه انسان شناسان دوره بعدی وجه تمایز میان این دو واژه قائل شدند كه از آن جمله «آلفرد  وبر»[16] بود. وبر در سال 1920 تمدن را با فعالیت های عینی، فنی و اطلاعات جامعه یكی دانست و فرهنگ را با امور ذهنی مانند دین، فلسفه، ادبیات، هنر و معماری[17] . البته باید به این نكته توجه داشت كه برخی از مورخان هنوز هم این دو واژه را در یك معنی و مفهوم بكار می برند. جز این كه دامنه و زمان فرهنگ را محدودتر از تهران می دانند. به همین دلیل است كه «امه سه زه» نویسنده سیاهپوست در تعریف فرهنگ و تمدن وجود حاضر قومی، ملی و نژادی را فرهنگ و وجود عام بشریت را تمدن می شناسد. وی اضافه می كند كه تمدن عبارتست از مجموعه اندوخته ها و ساخته های مادی و معنوی در طول تاریخ انسان و فرهنگ عبارتست از مجموعه اندوخته ها و ساخته های مادی و معنوی یك قوم یا نژاد در طول تاریخ.[18]

«كروبر»[19] یكی از بزرگترین پژوهشگران آمریكایی عمل انسان شناسی نیز در آخرین یادداشتهای خود كه بعد از مرگش منتشر شد در مورد فرهنگ و تمدن آورده است كه: «در اصطلاح فرهنگ و تمدن در برگیرنده یكدیگرند و در برخی مواقع با تفاوتهای جزئی، مترادف نه متباین و متضاد با یكدیگر بكار رفته اند، زیرا هر دو بگونه ای بیانگر سطوح گوناگون و متمایز صریحی مشابه‌اند. معمولاً تمدن متضمن معنی پیشرفت عالی یك جامعه مترقی است و فرهنگ نیز اصطلاح متداول و كلیتری در همین زمینه و این دو واژه به طور همسان به میدانهای جوامع و بازمانده های عالی ؟؟ آنها اطلاق می شود. هر جامعه بشری، فرهنگ خاص خود را دارد. خواه ساده و خواه پیچیده برای فرهنگ های عظیم تر و غنی تر، اصطلاح تمدن كاربردی متداول تر است و برای فهم این مطلب كه دو واژه فرهنگ و تمدن دارای مفاهیم متمایز شمرده نشده اند، نیازی به مجادله نیست.»[20]

از مجموع اظهارنظر پژوهشگران مختلف چنین استنباط می شود كه فرهنگ و تمدن از نظر علم منطق شامل قانون عام و خاص مطلق می باشد و هیچگونه تضادی میان آن دو وجود ندارد. به عبارت دیگر هر دو در یك مفهوم و معنی بكار برده می شوند.منتهی دامنه تمدن وسیعتر از فرهنگ است. بدین معنا كه تمدن لفظی است عام كه شامل فرهنگ نیز می شود و فرهنگ بخشی از تمدن به حساب می آید.


جهت دریافت فایل تأثیر فرهنگ و تمدن اسلامی در شكل گیری تمدن مدرن غرب لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 6,900 تومان

خرید

برچسب ها : تأثیر فرهنگ و تمدن اسلامی در شكل گیری تمدن مدرن غرب , دانلود تأثیر فرهنگ و تمدن اسلامی در شكل گیری تمدن مدرن غرب , تأثیر فرهنگ و تمدن اسلامی , تمدن اسلامی , فرهنگ , فرهنگ و تمدن اسلامی , تمدن مدرن غرب , تمدن مدرن , علوم اجتماعی , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , پایان نامه , دانلود پروژه

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر