مقدمه دوران پرتلاطم نوجوانی و مرحله گذر از این دوران گذرگاهی است برای هر چه زودتر رسیدن به دنیال جذاب جوانی، كه از دور های ظریف و حساس زندگی آدمی و شاید هم حساسترین این دوران است در این دوره نوجوان كه به تازگی از دنیای شیرین و شاد پر از امنیت كودكی گذر كرده است ، گام در دنیای پرنشیب و فرازی می گذراد كه دیگر به اندازه عالم كودكی طلایی و دریایی ن
قیمت فایل فقط 6,900 تومان
بررسی مسائل و مشكلات روانی – اجتماعی نوجوانان تحت سرپرستی بهزیستی در مقایسه با نوجوانان تحت سرپرستی خانواده
مقدمه
دوران پرتلاطم نوجوانی و مرحله گذر از این دوران گذرگاهی است برای هر چه زودتر رسیدن به دنیال جذاب جوانی، كه از دور های ظریف و حساس زندگی آدمی و شاید هم حساسترین این دوران است. در این دوره نوجوان كه به تازگی از دنیای شیرین و شاد پر از امنیت كودكی گذر كرده است ، گام در دنیای پرنشیب و فرازی می گذراد كه دیگر به اندازه عالم كودكی طلایی و دریایی نیست.
|
واقعیتهای زندگی اندك، اندك چهره نشان می دهند و نوجوان اغلب نخستین سختیهای دوران بزرگسالی را تجربه میكند. این دنیا واقعی تر است؛ دنیایی نزدیكتر به دنیای بزرگترها ، پر كشش ، پر ماجرا و سرشار از تجربه های نو و بیشتر و مهمتر از همه دنیایی آكنده از رشد تحول نوجوان در این مرحله از زندگی با شتابی كه گاه مهار نشدنی به نظر می آید، دگرگون می شود و رشد می كند. رشدی پر دامنه و گسترده كه جسم و جان او را شامل می شود، این رشد و تحولات مثل رشد عضلانی، پدیدار شدن سائقه تولید مثل، ظهور عواطف و عادت به جنس مقابل، گستردگی هوش نظری، شكل گرفتن اندیشه های آرمانی، استقلال طلبی، تحولات عقلی و عاطفی و بالاتر از همه میل به سبك هویت، آن چنان سریع و یكباره اتفاق می افتد كه گویی فردی با او دوباره به دنیا آمده است و در برابر جامعه والدین خود اعلام وجود می كند. این تولد دوباره، برای اطرافیانش بیگانه و ناشناخته نیست ، اما شتاب و دامنه گسترده این دگرگونیها و تغییرات به حدی است كه نوجوان دیگر «خود» را نمی شناسد و برای كنار آمدن با این تازه وارد بیگانه «خود» و خواسته هایش ندارد و هنوز با خود آشنا نیست.
در این دگرگونی همه جانبه، نوجوان به تنهایی توان و یاری رویارویی و توافق با این همه تفسیر و رشد و تحول را ندارد. اگر شرایط مطلوب اجتماعی یاریش نكند، اگر مادر و پدر به راستی مسائل و مشكلات او را نفهمند، گر جامعه برای آشتی دادن او با تضادهایش و گذر از این رویدادها همراهیش نكند، و اگر وی خود را تنها و بی یاور بیابد و احساس امنیت و همراهی نكند، نوجوان در برابر كوهی از تغییرات و مشكلات دچار اختلالات رفتاری می شود ، استغدادها و توانمندهایش هرز می رود یا دست كم بخش مهمی از آن صرف ناموفق حل مشكلاتش می شوند، نتایج اختلالات رفتاری نوجوانان عیناً به جامعه منتقل می شود و در واقع جامعه را بیمار می كند و این در حالی است كه پیشگیری یا معالجه موارد بسیاری از این اختلالات هم دشوار نیست.
...«هر كس در زندگی تصویری از خویشتن «خود» ارائه می دهد . هر چند مطابق با واقع نباشد، در افراد بهنجار این تصویر براساس ارزیابی واقعی از تواناییها و قابلیت ها، اهداف و روابط دیگران است.
این تصویر حس وحدت و یگانگی را در شخصیت آدمی بوجود میآورد و مبنای داوری رفتارهای آدمی می شود. تصویر واقعی از «خود» همواره انعطاف پذیر است و به سوی هدف حركت می كند.»
چكیده تحقیق
تحقیق حاضر تحقیقی است مقایسه ای – نیمه تجربی كه به بررسی مسائل و مشكلات روانی – اجتماعی نوجوانان تحت سرپرستی بهزیستی در مقایسه با نوجوانان تحت سرپرستی خانواده پرداخته است.
برای بررسی موضوع فوق، از پرسش نامه استاندارد كه روایی شده و به تأیید استاد راهنما، رسیده است ، به عنوان ابزار اصلی جمع آوری اطلاعات استفاده شده است.
نتایج این بررسی بر اثر اطلاعاتی به دست آمده كه از طریق پرسش نامه مقیاس خود پنداری راجرز و مقیاس عزت نفس روزنبرگ تهیه و بین 40 نفر از نوجوانان پسر كه 20 نفر آن نوجوانان عادی به طریق نمونه گیری تصادفی توزیع شد.
اطلاعات حاصله از این پرسش نامه با استخراج جدول نمره و مجذور نمرات و با استفاده از تحلیل مجذور نمرات t/student جهت اثبات فرضیه مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. با توجه به نتایج به دست آمده از تجزیه و تحلیل پرسش نامه های پاسخگویان، تأثیر بررسی مشكلات روانی – اجتماعی نوجوانان بررسی شد و نتیجه گرفته شد كه بین میزان خودپنداری و عزت نفس نوجوانان بهزیستی در مقایسه با نوجوانان تحت سرپرستی خانواده تقاوتی وجود ندارد و تنها اختلاف درصد پرخاشگری میان دو گروه است. یعنی پرخاشگری نوجوانان پسر تحت سرپرستی بهزیستی بیشتر از نوجوانان پسر تحت سرپرستی خانواده است.
فصل اول
طرح تحقیق
- شرح موضوع تحقیق
- اهمیت و ضرورت تحقیق
- اهداف تحقیق
- طرح سؤال پژوهشی
- فرضیه های تحقیق
- تعریف اصطلاحات عملی و نظری
شرح موضوع تحقیق
زمانی كه دوران كودكی به پایان می رسد، در واقع دوران آرامش و دورة خفتگی غرایز به پایان خود نزدیك می شود و دو دوران پر فراز و نوجوانی مرحله گذر از این دوران، برای هر چه زودتر رسیدن به دنیای جذاب جوانی، از دوره های ظریف وحساس زندگی آدمی و شاید هم حساسترین این دوران است. در این دوران نوجوان كه به تازگی از دنیای شیرین و شاد و پر از امنیت كودكی گذر كرده است، گام در دنیای پر نشیب و فرازی می گذرد كه دیگر به اندازه عالم كودكی طلایی و رؤیایی نیست . واقعیتهای زندگی اندك اندك چهره نشان می دهند و نوجوان اغلب نخستین سختیهای دوران بزرگسالی را تجربه می كند، این دنیای واقعی تر است و نوجوان به تدریج با تغییرات بیولوژیكی ، جسمانی كه در وضع ظاهر وی پدید می آید، از نظر حالات روانی و تحرك نیز وارد مرحله دیگری از عمر یا بلوغ می شود.
اگر نوجوان به طور طبیعی رشد خود را سپری كرده باشد، در دورة بلوغ رشد سریع جسمی و روانی او آغاز می شود. روشن است همان طور كه سرعت رشد در همة دوره های زندگی انسان یكسان نیست، در این دوره نیز متفاوت است. در دورة بلوغ همزمان با دگرگونیهای جسمی حالات تشویش و نگرانی در نوجوانی نمایان می شود و گاهی در برخی از آنان تمام اندیشه و ذهن و پندارشان را به خود مشغول می دارد كه با اندك توجهی این تغییرات برای هر ماد، پدر و مربی قابل فهم و درك خواهد بود. بنابراین جا دارد كه به چگونگی این دگرگونیهای نوجوانان پی ببریم و ریشه های سازگاری و ناسازگاری وی را با خانواده، مدرسه و اجتماع بشناسیم تا بتوانیم در این دوران حساس زندگی، با آنان برخورد آگاهانه داشته باشیم. ژان ژاك روسو[1] فیلسوف نامدار فرانسوی می گوید: بلوغ یك تولد دوباره است. در این دوره چون در نوجوان از لحاظ جسمی و عاطفی تغییرات بزرگ و زیادی پیدا می شود انتظار دارد كه اطرافیان وی در تمام زمینه ها او را درك كنند و در هر مورد با او همدلی و همدردی نشان دهند. همچنین در این دوره نوجنان با دیدن پاره ای از دگرگونیها در خیوش كه به نظرش نوعی برتری خوش آیند و دلپذیر می آید، میل دارد آنها را به رخ دیگران بكشد تا مورد ستایش قرار گیرد.[2]
مجموعه این حالات و هجوم افكار و پندارهای قدرتمند گوناگون باعث سرگشتگی نوجوان می شود و در این جاست كه می كوشد با تضادهای درونی خود كه اینك او را آشفته و بیمناك كرده است دست و پنجه نرم كند تا از سرگشتگی و پریشانی كه بدان گرفتار آمده است رهایی یابد. در همین بحرانهای روانی است كه هر یك از آنان به ترتیبی واكنشها و رفتارها و كردارهای خاصی از خود نشان می دهند كه می توان گفت چگونگی تربیت سالهای نخستین نوجوان و آموخته ها و دیدگاه های فكری، اجتماعی، و مذهبی او را در تندی یا كندی و یا مثبت و منفی بودن حالاتش تأثیر زیادی دارد و حداقل در بازگردانیدن حالت تعادل و حس اعتماد به خود و ایجاد ابزار روحیه سازگاری نوجوان عامل بزرگی شناخته می شود. در این دوره باید با بحرانهای روانی و عاطفی نوجوانان در هر زمینه با آگاهی و شكیبایی برخورد شود و از هر نوع اقدام نسنجیده و رفتار تند با آنان جلوگیری به عمل آید و به ویژه از كوچك شمردن و جدی نگرفتن و ریشخند آنها خودداری شود. در غیر این صورت چه بسا آنان را به سركشی و نافرمانی بیشتر و بدبینی و بیاعتمادی نسبت به اطرافیان واداشته ایم و یا اینكه آنان را بدون پشتیبان دلسوز و راهنمای آگاه در حساسترین دوره عمرشان با كوهی از مشكلات عاطفی گوناگون یكه و تنها رها كرده ایم. این دوره سركشی و نافرمانی نوجانان، كه در روان شناسی به آن حالت و مرحله از «شیر گرفتن روانی» می گویند، از اهمیت بسیار برخوردار و مرحله سرنوشت سازی است.
ویژگیهای رشد جسمی و دگرگونیهای روانی در دوران بلوغ كه با آشكار شدن رشد و شروع تغییرات جسمی در نوجوانان آغاز می شود، سبب آشفتگی ها و دلواپسی ها در آنان می شود . سن بلوغ جنسی دختران دو سال بیشتر از پسران است. در این دوره فعالیتهای غدد تعادل خود را از دست می دهند و استخوانها به آخرین بخش رشد خود نزدیك می شوند. قد بلند می شود و هم آهنگی لازم بین اندامها و عضلات نمایان می شود . قلب به اندازه كافی رشد می كند و به سبب اشتهای زیاد، میل به خورد و خوراك افزون می شود. به همین نوجوان به علت نیاز به كالری بیشتر باید هر روز به قدر كافی از مواد كلسیم دار و پروتئینی استفاده كند. دختران از لحاظ وزن و پسران از حیث قد رشد بیشتری می كند.
اگر چه رشد وزن و قد درختان و پسران بستگی به چگونگی شرایط اقلیمی ، جغرافیایی كشور و محل تولد و نشو و نمای آنان دارد. همه این موارد نكاتی است كه نوجوان را متوجه تغییرات ناگهانی در خودش می كند و باعث توجه بیشتر او به خویش می شود. این توجه به خود به هر حال تا مدت زمانی به درازا می كشد كه این حالت را در روان شناسی نارسیسیسم یا خود شیفتگی می گویند. این مرحله به هر حال نباید بیشتر از مدت معمول طول بكشد تا كه پسندیده و پذیرفتنی نیست و خود نوعی عدم تعادل روانی محسوب می شود.
دختران نوجوان در این دوره بیشتر جلوی آینه قرار می گیرند و از وجود خویش احساس شادی و رضایت می كنند و بعضی از آنان نیز ترتیبی می دهند تا دیگران را متوجه دگرگونیهای خود كنند و به هر حال از نوعی خودنمایی و مورد ستایش قرار گرفتن ارضاء می شوند. این حالت خودشیفتگی در دختران مدت زمان بیشتری دیده می شود و تا پیوند زناشویی آنان به چشم می خورد. به همین جهت نوعروسان حتی اگر دیر هم ازدواج كرده باشند از شوهر خویش انتظار توجه و ستایش دارند و اگر این نیاز آنان برآورده نشود، چه بسا كه موجب سستی رشته های پیوند خانوادگی شود و در پاره ای از موارد نیز گسیختگی زندگی مشترك را در بر خواهد داشت.
پسران نوجوان این دوره را بیشتر در خارج از خانه به سر می برند و اكثر اوقات خود را در گوجه و برزن و خیابان با دوستان باب و ناباب می گذرانند و با آنان همگام و چه بسا همدل و همراز می شوند و گاه نیز از مدرسه و درس كناره می گیرند كه این خود خطری است جدی تر و بزرگتر كه در پیش پای آینده آنان دهان باز می كند. كمترین بی توجهی و سستی مادران و پدران و مربیان می تواند این عزیزان گرانقدر را كه سرمایه های واقعی كشورند به گرداب و ژرفنای بدنامی و نیستی رهنمون شود. در این دوره افزون بر تأمین خوراك، پوشاك ، بهداشت و تفریحات سالم ، باید به رشد جسمی نوجوانان پرداخت. پیوسته به روان او كه خود مسأله ظریف و باریكتری است دقت سرشاری معمول داشت و برخی از چشم داشتها و نقطه نظرهایش را كه معمول و مقدور است برآورده كرد و در موارد غیر عملی و غیر اصولی هم با كمال بردباری و مهربانی با او گفت و شنود پرداخت تا با فهم و درك حال و هوایی نوجوان حساسی و جلب اعتماد هر چه بیشتر او مانع كشانیده شدن او به سوی هر سرابی و یا مكان ناپاكی شد.[3]
نقش خانواده در چگونگی حالات روانی و رفتاری در دوران بلوغ:
هر یك از ما از نخستین روزهای زندگی، دارای خانواده هستیم و در آن كم كم رشد می كنیم و افزون بر زمینه های ارثی كه پس از تولد از پدر و مادر خود به همراه داریم هر گونه شناخت و چگونگی برخورد با مسائل ومشكلات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی جامعه را نخست از خانواده می آموزیم. روشن است كه خانواده ها در هر یك از كشورهای جهانی، حتی در شهرهای مختلف یك كشور، نه فقط از جهت دیدگاه های فرهنگی و اجتماعی و باورهای دینی ، بلكه از حیث اقتصادی و سیاسی نیز یكسان نیستند. در یك شهر هم رفتار تمام والدین با كودكانشان یك جور نیست و هر یك از آنها فرزندانشان را برابر با برداشتهای فكری و با روشهای ویژه خود تربیت می كنند. نیازمندیهایشان را برآورده می سازند و خواسته هایشان را تا سالهای دراز و چه بسا تا پایان عمر، الگوی رفتاری و معیار سنجشهای بد و خوب قرار میدهند . تمام روان شناسان و استادان تعلیم و تربیت اعتقاد راسخ دارند كه به هر حال ، طرز رفتار و نحوه تربیت و واكنشهای عاطفی خانواده و والدین و اطرافیان ، در چگونگی منش و شخصیت كودك و نوجوان در بزرگی نقش بسزا و تأثیر برجسته ای دارد.
خانه و خانواده كانونی است كه كودك را با دنیای ناشناخته بیرون آشنا میكند. در رفت و آمدهای خانوادگی كودك طرز گفت و شنودها و نشست و برخاستها را فرا می گیرد و بایدها و نبایدهای زندگی را كه اخلاق نامیده میشود می آموزد و به خاطر می سپرد، به ارزش كار و پشتكار پی می برد و با پرداختن به كارهای گروهی خانوادگی ، میل اجتماعی بودن آدمیان و سودهای حاصله از آن را در می یابد . محبت خانواده را می چشند و از لذت شیرین آن برخوردار می شود و به صحبت كردن با دیگران تشویق می شود. تلاش پدر و دلسوزیهای بدون چشم داشت مادر را درك می كند، و می آموزد كه خود با تلاش و دلسوزی بیشتر برای اطرافیان سودبخش شود. مفهوم كلمه فداكاری، گذشت و دوست داشتن را از مادر و پدر یاد می گیرد و با كششهای عاطفی و واكنشهای فردی و گروهی افراد خانواده و بزرگتران خویش خود می گیرد و جایگاه والدین و مقام خانوادگی و اجتماعی سایر بزرگترهای خود را كم و بیش می فهمد. با نگرش و تیزبینی خاص سنی خویش، خصایص پسندیده را از خصوصیات ناپسند برخی از افراد خانواده و اطرافیانش باز می شناسد و از آنان در كل رفتار و واكنشهای خود تقلید و پیروی می كند. تا آن جا كه به تدریج محیط و جامعه و به طور كلی دنیای بیرون از خانه و خانواده اش را با دیدی كه خانواده در نظرش ترسیم و تجسم و تجسم كرده است نگاه میمیكند، و با تعمیم آن می اندیشد و باور می كند كه همه آن طور زندگی میكنند و باید همانطور زندگی كند كه خانواده اش زندگی می كنند و به او آن
چنان آموخته اند.[4]
خانواده در هر شرایط می تواند شخصیت كودك را رشد دهد و شكوفا سازد و از لحاظ تحصیل دانش و كسب هنر، به نسبت بهایی كه بزرگترهای خانواده به علم و هنر می دهند موجبات پیشرفت و ترقی وی را فراهم كنند. چه همان طور كه در پیش اشاره شد، در تمام موارد و كلیه مراحل پدرو مادر و بزرگتهای خانواده نخستین الگوی رفتاری و ملاك اولیه اعتباری كودكان و نوجوانان هستند و هر گونه ابزار تمایل والدین به مطالعه و كسب دانش و یا پرداختن به هنر و ورزش چه بسا ذوق فطری كودكان و نوجوانان را بیدار، شكوفا و بارور می كند همان طور كه هر گونه نكوهش و یا بی میلی پدران و مادران می تواند عامل كندی، توقف و یا پس رفتگی آنان را در زمینه استعدادهای سرشتی باشد. اسپیرمن[5] عقیده دارد كه هر یك از افراد با ضریب هوش مشخصی نسبت به خانواده (اعم از هوش عمومی و تخصصی) متولد می شود كه می تواند هر یك از آنها را شكوفا و پربار سازد، یا آنها را به كندی و حتی به صفر برساند.
نوجوانانی كه در خانواده های دقیق ا لحاظ رفتاری و متعادل به سر می برند، بهتر می توانند در برابر فراز و نشیبهای زندگی قرار بگیرند وگرههای خویش را بگشایند و بحرانهای نوجوانی و بلوغ را سپری كنند، زیار تعادل روحی خانواده پایه های اصلی بهداشت روانی فرزندان را پی ریزی و كم كم استوار می كند و چنین فرزندانی به سبب داشتن بهداشت روانی مناسب به درس و یادگیری خود بیشتر توجه دارند.
كوتاه سخن اینكه هر چه خانواده ها و نوجوانشان را بهتر درك كنند و با آنان دوست باشند، آرامش و اعتماد به نفس در فرزندانشان بیشتر می شود و نوجوانان در سایه بهره وری از آرامش و اعتماد به دست آمده و با برخورداری از بهداشت روانی مناسب توانایی خواهند یافت كه به سادگی از این مرحله حساس بگذرند و به زندگی پرتلاش خود بپردازند.
پاشیدگی خانواده وفاجعه انحلال آن كه با از هم گسسته شدن پیوند زناشویی و پاشیدگی خانوادگی و مرگ و میر والدین، آثاری بسیار زیان بار و عمیق بر ذهن و روان بچه ها باقی می گذارد . روان شناسان كودك با مطالعه همه جانبه و بررسی هایی كه به عمل آورده اند به این نتیجه رسیدند كه كودكانی كه پدر و مادرشان از یكدیگر جدا شده و یا والدین خویش را از دست داده اند معمولاًٌ به عوارض زیر دچار می شوند:
1. ترس بدون دلیل 2. بی خوابی 3. بی اشتهایی و اختلال در تغذیه 4. لكنت زبان 5. پرخاشگری و تجاوز به دیگران
فرزندان بزرگتر غالباً علاوه بر عقب ماندگی تحصیلی و احساس درماندگی و نومیدی و پناه بردن به سرگرمیهای مضر، آمادگی بیشتر برای سقوط در دام مواد مخدر و كشانیده شدن به انجام كارهای ناشایست دارند. حتی مرگ و میر یكی از والدین هم در جای خود می تواند ضربات سهمگین بر روح و روان بچه های بزرگتر وارد و رفتار آنان را دگرگون كند و مانع پیشرفت تحصیلی آنها شود. در این مورد شدت و ضعف ضربات وارده، به شرایط سنی بچه و چگونگی رفتار سایر اعضای خانواده با وی بستگی خواهد داشت. اگر كودك در سالهای اولیه عمرش باشد، به علت عدم شناخت عمق فاجعه، اگر دیگر اعضای خانواده اش او را از جهت مهر و محبت سیراب كنند، كمبودهایی را احساس نخواهد كرد. اما اگر سن او از چهار سالگی به بالا باشد، از دست دادن مادر یا پدر نگرانیها و تشویش هایی را در ذهن كودك ایجاد می كند، كه در برخی از كودكان به صورت مكیدن شست تظاهر می كند. مگر اینكه سایر افراد خانواده محبتهای پدر یا مادر از دست رفته اش را به قدر كافی و به اندازه مورد نیاز روح بسیار حساس كودك تأمین كنند كه در این صورت كم كم این آثار بدكمرنگ و سرانجام پاك خواهد شد. در بعضی از موارد هم نوجوان با از دست دادن پدر و مادر ناگزیر است كه سرپرستی خواهران و برادران خود را به عهده گیرد و وظایف سنگین والدین حقیقی را بپذیرد و بار دشوار خانواده را تحمل و محبتی را كه خود بدان نیاز مبرم دارد به سایرین ببخشد و چه بسا آینده اش را فدای دیگر افراد خانواده كند. مجموعه این مسئولیتها سبب میشود كه بیشتر چنین نوجوانانی، افرادی خشن اضطرابی و یا اندوهگین بار آیند.
گاهی نیز با از دست رفتن یكی از والدین، دیگری باید با انتخاب شغل ، هزینه خانواده را تأمین كند و بار زندگی را به دوش كشد و این خود باعث می شود كه چنین سرپرستی ، با فرصت كمی كه دارد نتواند به فرزندانش مهر و محبت كافی بورزد و آنان را به گردش، میهمانی ببرد و یا به خواسته ها و توقعات معمولیشان جامه عمل بپوشاند. این مهر و محبت كم كم باعث در اندیشه های دردآلود و امیدوار و آنان را به رنج و اندوه دچار می كند و ادامه این وضع به تدریج موجب نگرانی و پریشانی شدید و سرانجام پرخاشگری، سركشی، و نافرمانی آنان می شود.
بعضی مواقع نیز با مرگ مادر یا پدر، خانواده از هم می پاشد و یا با ازدواج مجدد پدر یا مادر بچه ها گرفتار دو نوع زندگی ناخواسته می شوند. یا مجبورند در شرایط سختی با زن پدر و یا نامادری كه تا مدتها معمولاًٌ با آنان بیگانه هستند در خانه پناه گیرند و یا به خانه پدر بزرگ و مادر بزرگ و یا یكی از خویشان نزدیك خانواده خود سپرده شوند، كه در هر صورت آغاز این زندگی جدید با فرهنگ و تربیت تازه برای هر دو طرف به ویژه برای كودكان و نوجوانان سخت است و در برخی موارد چنان عرصه را به آنان تنگ خواهد كرد كه كودكان را ناخودآگاهی به واكنشهای شدید وادار خواهد كرد و به هر صورت اولین ضربه هولناك به روند طبیعی و سیر معمولی درس و تحصیل آنان وارد خواهد آمد.
در دوران بلوغ این آثار سوء بیشتر در ذهن و روان نوجوانان باقی می ماند و گاهی سبب واكنش هایی بسیار شدید آنان می شود كه عموماٌ به سه صورت عمده خودنمایی می كنند. نوجوان شدیداً به دلواپسی و اضطراب روحی گرفتار می شود و گوشه گیری را انتخاب می كند و یا به حالت موتیسم[6]، سكوت كم و بیش كامل دچار و یا پرخاشگر و متجاوز می شوند اگر نوجوان برداشت ذهنی اشتباهی داشته باشد و خود را در فاجعه از دست دادن مادر یا پدرش نیز گناهكار بشناسد، این واكنشها شدیدتر است و چه بسا به صورت بحرانی جلوهگر خواهد شد.
نكتب بار ترین وضع از دید كودكان و نوجوانان هنگامی است كه هیچ یك از اعضای خانواده سرپرستی آنها را به عهده نگیرد و ایشان را به مؤسسات یا مراكز شبانه روزی بسپارند و یا آنان را به فرزند خواندگی به خانواده های بیگانه بدهند . اطفال با ورود هر یك از این محیط های جدید، دچار مشكلات و دلواپسیهای درونی متعددی می شوند كه تا خو گرفتن به محیط و آداب تازه محل جدید آثار تلخ این دوران تا مدتها در روح و روان و ذهن بچه ها باقی خواهد ماند. چنین كودكانی اگر چه در كلاس درس هم حضور داشته باشند، كمتر تمركز ذهنی دارند و علاقه كمتری به مدرسه و درس نشان می دهند.
در نوجوانی نیز به صورت افرادی سركش و نافرمان و انتقام جو دیده می شوند و اغلب دچار عقده حفارت می شوند، خود كم بین و یا بدبین بار می آیند و معمولاً همه اطرافیان را در مشكلات و گرفتاریهای خویش مقصر می دانند. اصولاًٌ از حیث تربیتی و پرورش، سپردن كودكان به مراكز شبانه روزی مناسب نیست، چون نیاهای روحی و عاطفی اطفال برآورده نمی شود و محبتهای لازم از آنان دریغ می شود و یا به قدر كافی داده نمی شود. اضطراب و نگراهی همراه با ترس و تنهایی همه وجودشان را پر می كند و در سالهای نوجوانی حتی بزرگسالی، باعث كم حرفی، مردم گریزی و گوشه گیری و یا پرخاشگری ، نافرمانی و بدبینی آنان نسبت به تمام اطرافیان خواهد شد و در آینده با برخورداری از كمترین آزادی عمل به انحرافات مختلف اجتماعی كشیده خواهند شد. در تمام این موارد اگر فقر اقتصادی هم دامنگیر كودك یا نوجوان شود، همه حالات مذكور به صورت بحرانی نمایان خواهد شد و آنان را زودتر از پا در خواهد آورد و سریعترین به چاه بدنامی و تباهی سرازیر خواهد كرد.
پیچیدگی وجودی انسان در دوران نوجوانی و جوانی باعث می شود كه نیازهای این دوره حساس سنی به آسانی قابل شمارش و شناسایی نباشد. اینكه واقعاٌ یك نوجوان و جوان دارای چه نیازهایی است مسأله ای است كه نمی توان به طور قطع و یقین در مورد آن اظهار نظر كرد. روان شناسان میگویند: به دلیل تفاوتهای فاحشی كه در شرایط روحی و برداشتهای ذهنی افراد مختلف با یكدیگر وجود دارد، گاه آنچه كه برای فردی حكم نیاز را دارد، برای دیگری اصلاً به این شكل مطرح نیست.
اهمیت و ضرورت تحقیق
از لحاظ فكری دورة نوجوانی شروع دوره تفكر انتزاعی یا عملیات منطق صوری است در دوره كودكی ، كودك بر اساس عینیات و واقعیات تفكر و استدلال می كند، ولی در این دوره نوجوان عملیات ذهنی خود را وسعت میدهد و علاوه بر منطق عینی، بر اساس فرضیات نیز ، استدلال و استنتاج می كند و به آزمودن جنبه های عملی ایده آلها و حقیقت فرضیه ها در قبال واقعیت خارجی و نظریه های دیگران می پردازد. در حالی كه كودك در زمان حال زندگی می كند، نوجوان بالغ در تفكر خود پدیدة زمان را به دو سو امتداد می دهد: گذشته و آینده
فعالیت سیر در گذشته و تفكر به آینده علاقه او را به حال كاهش می دهد و از این جهت نیروی انطباق او با زمان حال اندكی ضعیف می شود نوجوانی دورة انتقال از كودكی به بزرگسالی است، انتقال از اخلاق دیگر پیرو به اخلاق خود پیرو. دنیای بزرگسالان از نوجوان توقعات تازه ای دارد كه نمی توان با رفتارها و تخیلات دورة كودكی پاسخگوی آنها بود. این دوره را عده ای (تولدی دوباره) نامیده اند. زیرا دگرگونیهای عمیقی در شخصیت نوجوان پدید می شود، فرد نه كودك است و نه بزرگسال ، اما برای مرحله بزرگسالی آماده می شود و با تمام توان می خواهد به سمت كمال قدم گذارد كه این حركت وجهش با اشتباهات و لغزشهای بسیاری همراه است.[7]
از لحاظ اجتماعی ، تحول نوجوان و جوان بستگی دارد به اینكه در چه شرایطی اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی رشد كرده باشد، زیرا محیطهای اجتماعی در ساخت فكری و شخصیتی آنها تأثیرات مختلف به جای می گذارند. بنابراین تفاوتهای فاحشی بین نوجوانان و جوانانی كه در شهرهای بزرگ زندگی می كنند با نوجوانان و جوانانی كه در شهرهای كوچك و روستاها زندگی می كنند وجود دارد، یعنی واكنشهای آنها به میزان قابل توجهی تحت تأثیر همان محیطی است كه در آن پرورش یافته اند. محیطهای آزاد و باز نوعی رفتار را شكل میدهد و محیطهای استبدادی و خفقان آور نوعی دیگر از رفتار را پرورش میدهد.
حتی هدفهای نهائی جوامع مختلف، رفتار های مختلفی را در افراد بروز میدهد. در عین حال نوجوان در این مرحله مرزشكن و سنت شكن است و برخلاف دورة كودكی از والدین تبعیت نمی كند، و در برابر خواستهای آنها سركشی، عصیان و مقاومت می كند. اولیای مدارس مشاهده می كنند دانش آموزی كه تا چندی پیش آرام، مؤدب ، سر به زیر و ساعی بود، هم اكنون خشن، جسور، متمرد، مهاجم و حتی از مدرسه گریزان شده است و یا برعكس آن چنان درون گرا، منزوی و گوشه گیر می شود كه موجبات تشویق و نگرانی والدین و اولیای مدرسه را فراهم می آورده به طور یكه آنها ممكن است این گونه رفتارها را علائم بیماریهای روانی و زمینه ناسازگاری و نابهنجاری شخصیت نوجوان تصور كنند. در صورتی كه اگر نوجوان این تغییر و تحولات شخصیتی را نداشته باشد و این تغییر رفتار را از خود نشان ندهد، ممكن است آمادگی زیادی برای (واپس زدن) در وی ایجاد شود و قادر نباشد با مشكلات این دوره از زندگی رو به رو شود و در نتیجه در سنین بالاتر رفتارهای بیمارگونه مرضی از خود نشان دهد. علت اصلی بروز این گونه رفتارهای عجیب و غریب و تحریك كننده و خود مختارانه نوجوان ، رسدین به استقلال وكسب هویت مستقل شخصی خویش است، و قبول كردن خودش ، همان گونه كه هست كوتاه یا بلند زشت یا زیبا، دختر یا پسر، بدقواره یا خوش قواره، و این اثبات هویت و تداوم هویت شخصی در سازندگی شخصیت نوجوان نقش اساسی دارد.[8]
از لحاظ اخلاقی در دورة نوجوانی روح عرفان، اخلاق و معنویت بیشتر تجلی می شود. نوجوان آمادگی زیادی برای پذیرش فضیلتهای انسانی، ارزشهای اخلاقی و معنوی دارد و احساسات كمال طلبی در وی بروز می كند. البته باید متذكر شد كه آمادگی درونی كردن صفات پسندیده و اخلاق حمیده در نوجوان وجود دارد، اما بر حسب شرایط تجربی گذشته نوجوان و دوران كودكی او و خانواده ای كه در آن رشد یافته است. بسیار اهمیت دارد كه كدامیك از نیروهای نهاد، خود ، فراخود در او رشد بیشتری كرده باشد، زیرا نوجوان به همان سمتی كشیده می شود كه آن نیرو رشد كرده است، حتی ممكن است اگر نهاد در نوجوان تقویت بیشتری یافته و فراخود نیز ضعیف باشد، او همه معیارهای اخلاقی را زیر پا گذارد و به بزهكاری كشدیه شود . نوجوانان و جوانان ، بر خلاف كودكان (كه همیشه خود را پایین تر از بزرگسالان می دانند) به علت شخصیت تازه تولید یافته شان پیوسته خود را در سطح بزرگسالان قرار می دهند، اما در عین حال بعلت دنیای جدیدی كه در عمق وجودشان به تحرك درآمده است، خود را متفاوت از آنها حس می كنند . آن وقت می خواهند از حد بزرگسالان نیز فراتر روند و با تغییر دادن و اصلاح دنیا اعجاب آنها را برانگیزاند. به همین جهت نظام یا نقشه های زندگی نوجوانان و جوانان، هم سرشار از احساسات جوانمردانه و بشر دوستانه و برنامه های نوع دوستی و نوع پروری است و هم در عین حال به علت هذیان خود بزرگ پندارانه و خودمدارانه در آنها ایجاد اضطراب می كند.
خصوصیات عاطفی در دورة نوجوانی و جوانی
رشد اجتماعی در دوره نوجوانی
در دوران نوجوانی رفته رفته شتاب زدگی كودكانة قبل، از بین می رود، جای خود را به نوعی آرامی و تفكر منطقی می دهد. متعاقب آن قبول آنها از طرف جامعه ممكن می شود و به همین لحاظ است كه معاشرت، مراورده و همكاری، جانشین تكرویهای دوران نوجوانی می شود، بی ثباتی عاطفی جای خود را به رفتار متعادل همراه با تفكر می دهد و بالاخره فرد می تواند از جهان واقع و اشیاء و اشخاص به تصویری نزدیك به واقعیت برسد. از این مرحه به بعد سازش فرد با محیط مطمئن تر انجام می گیرد و چون قوای ذهنی او تكامل بیشتری یافته اند، قدرت درك مفاهیم اجتماعی در وی افزایش می یابد . در چنین شرایطی ، وظیفه محیط اجتماعی وظیفه ای سنگین و ظریف است ، چه از یك سو باید با ارائه مدلها و الگوهای رفتاری ارزشهای معنوی و عالی را مورد حمایت قرار دهد و از سوی دیگر وسیله تشویق جوانان را به گرایش به این اررزشها فراهم كند. بدیهی است اگر جامعه ای نتواند از مرحله زندگی دسته جمعی عادل پافراتر نهد و به نظام ارزشهای معنوی و اجتماعی برسد، موجب ركورد نیروی ذهنی افراد و به خصوص جوانان خواهد شد و این همان مسئله ای است كه در جوامع بدوی و به اصطلاح غیر متمدن به چشم می خورد. در بعضی از جوامع ارزشهای معنوی، ارزشهای مادی را تحت الشعاع خود قرار می دهند و به همین دلیل افراد می توانند به سادگی متوجه گسترش قوای ذهنی خود شوند.
نكته جالب این كه جوانان در گذشتن از ارزشها صد در صد مادی و در راه نیل به ارزشهای معنوی ، از ارزشهای سیاسی نیز كه بین ارزشهای مادی و معنوی قرار دارد می گذرند، و به همین سبب است كه جوانان بیشتر از سایر گروههای سنی به ارزشهای سیاسی توجه خاصی از خود نشان می دهند . این آشنایی با ارزشها هم ضروری و مهم مفید است، زیرا جوانان از این راه فرصت پیدا می كنند تا خود را با فرهنگ، تمدن و قوانین جاری در اجتماع خویش سازگار كنند. این سازگاری و دست یافتن به ارزشهای فرهنگی مؤثر است. علم موجب می شود تا انسان از جهالتها و نادانیها رهایی یابد، به كمك اخلاق و رعایت اصول آن فرد می واند آنچه را كه به عنوان فشار عمیق دیگران می پذیرفت با میل و رغبت پذیرا شود و بالاخره از راه زیبایی دوستی می تواند بسیاری از انگیزه ها و تمایلات حیوانی خود را كه جامعه اجازه بروز تجلی آنها را نمی دهد به نوعی تلطیف كند.
جوانان از چنین مسیری می گذرند . اگر شرایط جامعه با خصوصیات مذكور و احتیاطات این گروه مناسب باشد و مدلهای اجتماعی مناسب نیز در اختیار آنان قرار گیرد، عبور از این مسیر ساده و عادی خواهد بود. عده ای از روان شناسان میزان سازگاری فرد با جامعه را متناسب با رشد اجتماعی او می دانند، یعنی هر اندازه كه به راحتی بتواند با دیگران زندگی كند و سازگاری داشته باشد به همان اندازه از نظر اجتماعی رشد یافته است. این مهم حاصل نمی شود مگر از طریق پیوند با اجتماع و احترام گذاشتن به آن و احترام قائل شدن به عقاید دیگران، و این دیگران از گروه كوچك خانواده تا گروه دوستان، هم كلاسان، معلمان هم شهریها و هم میهنان را شامل می شود . هیچ فردی به تنهایی و دور از اجتماع نمی تواند زندگی كند، بنابراین بستگی به این دارد كه تا چه اندازه آموزش لازم برای برقراری روابط احترام آمیز با دیگران را دیده باشد، و خلاصه تا چه اندازه رشد اجتماعی پیدا كرده باشد، یعنی تا چه اندازه سازگاری اجتماعی پیدا كرده باشد، سازگاری اجتماعی تا حد بسیار زیادی بستگی به این دارد كه دیگران دربارة فرد «چگونگی فكر می كنند». و او «چگونه آدمی می دانند». به خصوص كه طرز فكر دیگران درباره نوجوان می خواهند همیشه مورد تأیید دوستان و بستگان قرار گیرند و مقبول و محبوب و مورد احترام آنها باشند. بنابراین هر اندازه كه رشد اجتماعی فرد بالا باشد محبوبیت و مقبولیت او نیز بالا خواهد بود، البته كسب محبوبیت و برقرای روابط سازگارانه با دیگران از طریق صحیح و روابط متقابل احترام آمیز مورد توجه است، نه از راههای كه منجر به ایجاد احساس حفارت در فرد شود، رشد اجتماعی به تدریج ایجاد می شود و در دورة نوجوانی می تواند به كمال نسبی برسد.
جوانی كه از نظر اجتماعی رشد یافته است، دارای خصوصیات و ویژگیهایی است كه در ذیل به اختصار بیان می شود:
رشد روانی در دورة نوجوانی
هر رفتاری كه از انسان سر می زند برای برآورده شدن یكی از نیازها و خواستهای بدنی و روانی او است. اگر بتوان نیازهای مهم نوجوان و جوان را شناخت، می توان او را یاری كرد تا آنها را به خوبی و از طریق صحیح ارضاء كند نیازهای اساسی بشر را به دو دسته تقسیم كرده اند:
بسیاری از ناامیدها، افسردگیها، مرد آزاریها، پرخاشگریها، سوءظن و بدبینیها، بزهكاریها، و حتی قتلها و خودكشیها، غالباً ناشی از عدم ارضای صحیح نیازهای روانی است.
نیازهای روانی دوره نوجوانی كه در درجه اهمیت آنها معمولاً با توجه به محیط زندگی و موقعیت و آداب و رسوم اجتماعی در محیط های مختلف متفاوت است، عبارتند از:
رابطه نزدیك محبت آمیز با چند شخص مؤثر در زندگی اغلب باعث رضایت میشود. خانواده عموماً یكی از كانونهای گرم و محبت زاست و نیاز به مهربانی و محبت شامل دوست داشتن و دوست داشته شدن می شود كه در همه سنین عمر ادامه دارد و كمبود آن تأثیرات سوء و ضایعات دردناكی در روح افراد به وجود می آورد و روابط آنها را با دیگران تحت تأثیر قرار میدهد.
كمبود محبت چون اكثراً موجب تحقیر و كوچك شدن فرد نیز می شود باعث ایجاد عقده حقارت می شود و وی را حسودو كینه توز می كند و یا سبب ایجاد احساس تنهایی و انزوا می شود، و اگر نوجوان و یا جوانی از محبت در كانون خانواده سیراب نشود، آن را در خارج از خاواده جستجو می كند كه زمینة بسیاری از فریبها و انحرافات از همین جا فراهم می شود.
2. نیاز به امنیت و آسایش خاطر:
انسان می خواهد مطمئن باشد كه كسی به حریم آزادی او تجاوز نخواهد كرد و مال و جان و آبرو و شخصیت و موقعیت اجتماعی او همیشه در امان است، زیرا كه ترس و اضطراب و مورد تهدید واقع شدن در فرد ایجاد نگرانی می كند. هر فردی می خواهد اطمینان خاطر پیدا كند كه در مواقع سختی و ناراحتی و بیچارگی تنها نخواهد ماند و دیگران به او كمك خواهند كرد و حامی او خواهند بود و اگر این اطمینان خاطر نباشد اثرات ناگواری در رفتار فرد پدید می آید. نوجوان در جامعه ما نیازمند دنیایی است سازمان یافته، امن، منظم، قابل پیش بینی و قانونی كه بتواند روی آن حساب كند و در آن وقایع غیره منتظره، غیر قابل كنترل، گیج كننده یا وقایع خطرناك دیگر رخ ندهد، بدین ترتیب باید والدین یا حامیان نیرومندی داشته باشد كه او را در مقابل آسیبها محافظت كنند. واكنشهایی را كه می توان به آسانی در نوجوانان مشاهده كرد، خود دلیل بر این است كه درجامعه ما، نوجوانان بیش از حد احساس ناامنی می كنند. ما نیازمند جامعه ای سالم، با ثبات، آرام و دور از جنجالهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و یا مدیریت صحیح هستیم تا بتوانیم امنیت خاطر نوجوانان و جوانان خود را در مقابل هر گونه خطرات احتمالی، تهاجمات، قتل، آشوب ، زندان، ظلم ، بی عدالتی و نظایر آن فراهم آوریم ، برای اینكه جوانان و نوجوان خود را در معرض خطر احساس نكنند، ما باید شرایطی را ایجاد كنیم تا هیچ گونه تهدیدی نسبت به قانون، نظم، و حاكمیت جامعه بوجود نیاید، تا بتوانیم آسایش و امنیت خاطر را برای اعضای جامعه مان فراهم كنیم.
3. نیاز به احساس تعلق داشتن و مورد قبول گروه همسالان در واقع شدن:
محبوبت نوجوان و جوانان در گروه همسالان تابع توانایی انجام دادن اموری است كه در گروه اجتماعی آنها موجب كسب وجهه می شود. گاهی اوقات معیارهای گروهی بیشتر از معیارهای خانواده و مدرسه در رفتار نوجوانان تأثیر دارد و نوجوان تلاش می كند به خاطر معاشرت و رابطه صمیمانه با گروه خود را مطابق معیارهای آنها بسازد. به همین جهت برای جلب و تأیید گروه ، بسیاری از مهارتهای اجتماعی و رفتارهای گروهی را می آموزند وقتی مقبول گروه شد احساس تعلق می كند، و اگر نتواند مورد قبول قرار گیرد، منزوی و مطرود می شود و نداشتن دوست و نداشتن ریشه در جامعه را به شدت احساس می كند و به همین جهت تقلید وهمانند سازی در این دوره اهمیت خاص پیدا می كند. گروه جایی است كه فرد می تواند تواناییها و استعدادهای خود را در حد اعلا نشان دهد و رضایت خاطر كسب كند. حتی اگر در گروههای مخرب و ضد اجتماع باشد. زیرا گروه نیاز مبرم نوجوان را به برقرای تماس، روابط صمیمانه و تعلق به خوبی ارضا می كند.
4. نیاز به قابلیت احترام:
نیاز به قابلیت متضمن این حقیقت است كه كنترل محیط همیشه برای انسان لذت بخش است و نفساً موجب سربلندی و رضایت خاطر می شود . نوجوانان به ارزشیابی ثابت و استوار و معمولاً عالی از خودشان به احترام به خود، یا عزت نفس و احترام به دیگران تمایل یا نیاز دارند وقتی آنان تصور می كنند انتظارات و توقعات محیط و اطرافیان را به خوبی می توانند برآورده سازند و در این جهت نیز حركت می كنند، به خویشتن احترام می گذارند و از دیگران نیز توقع احترام دارند. رضای نیاز به احترام و عزت نفس به احساساتی نظیر: اعتماد به نفس ، ارزش، قدرت ، موفقیت ، كفایت شایستگی ،كسب اعتبار و حیثیت و مفید و مثمرثمر بودن در جامعه منتهی خواهد شد كه البته بدیهی است همه اینها مبتنی بر رفتار مسئولانه نوجوان است كه استحقاق احترام را داشته باشد و نه بر اساس تعریف و تمجیدهای ظاهری و بی مورد.
5. نیاز به استقلال :
بسیاری از نوجوانان و جوانان می اندیشند كه پدر و مادر بر آنها كنترل و تسلط دارند آنها پیش خود فكر می كنند كه دیگر كودك نیستند كه احتیاج به كنترل داشته باشند و می خواهند هر چه زودتر روی پای خود باستند و در امور مربوط به خود تصمیم بگیرند و از آزادیهای فردی و اجتماعی برخوردار باشند. آنها نیاز دارند بدانند زندگی شان زیر فرمان خودشان است و دیگران بدان شكل نمی بخشند.
6. نیاز به تشخیص و قدردانی:
نوجوان نیاز دارد كه اطرافیان ارزش زحمات و كارهای مفیدش را درك و از او تشكر و قدردانی كنند. اگر از وی قدردانی نشود و مورد تشویق قرار نگیرد، حالت یأس و ناامیدی به او دست خواهد داد. نوجوان احتیاج دارند كه اطرافیان بیشتر رفتارهای مناسب آنها را ببینند و بیشتر اعمال خوب آنها را تشخیص دهند و به موقع آنها را مورد تشویق و قدردانی قرار دهند و میل ندارند كه به معایب آنها توجه شود.
7. نیاز به مذهب و فلسفه و حیات:
مذهب عامل آرامش دل و رضایت روح است و فرد را از بسیاری تشویشها، اضطرابها و ترسه نجات می دهد و به عنوان یك تكیه گاهی روحی مورد نیاز است . استانلی هال معتقد است كه نوجوانان در حدود 15 سالگی دارای حداكثر احساسات دینی هستند.
زیرا با گرایش به طرف دین و اعتقادات مذهبی می خواهند تلاطم ناراحتیهای خود را تخفیف دهند. نوجوان یا جوان كه سر تسلیم در برابر هیچ كس فرود نمی آورد و علیه همه قدرتها عصیان می كند، ومتوجه ضعفها و حقارتهای درون خود است، عظمت ، قدرت و بقا و دوام خود را در مذهب می بیند، فلسفه زندگی و حیات خود را در مذهب جستجو می كند و در آن معنایی برای زندگی خویش می یابد.
8. نیاز به داشتن هدفی مشخص در زندگی:
اصولاٌ زندگی بدون هدف فاقد معنا خواهدبود و هر كس نیاز دارد كه فعالیت های خود را متوجه هدف و یا هدفهای مشخص كند. داشتن هدف در زندگی به فرد احساس رضایت و تحرك بیشتری می دهد. هدف هر چه بزرگتر باشد، انگیزه حركت و تكامل فرد بیشتر می شود. نوجوانانی كه در زندگی هدفهای مشخصی ندارند و یا هدفهای بسیار كوچكی را دنبال می كنند، غالباً در تزلزل و ناامنی به سر می برند، زندگی آنها فاقد ارزش است، دائما در حال افسردگی، یأس و ناامیدی هستند و احساس تنهایی و پوچی و بیچارگی به آنها دست میدهد.
9. نیاز به احساس هویت و شناخت خود:
نیاز به احساس هویت و شناخت خود و حفظ تعادل روانی و عاطفی در مقابل عوامل فشارهای درونی و بیرونی نیز از نیازهای اساسی است. نوجوان میخواهد بداند چیست و كیست، می خواهد احساس كند شخصی منحصر به فرد و خاص است و مایل است اطمینان پیدا كند كه خودش را پذیرفته است.
10. نیاز به احساس رشد، كمال و خودشكوفایی: جوانان تمایل درونی دارند كه هر چه را كه بالقوه می توانند باشند، بشوند و استعدادهای درونی خود را شكوفا كنند، كه پیامد آن احساس رشد ، بلوغ و سلامت روان خواهد بود. هر چند كه ممكن است در این مرحله موفقیت چندانی در خود شكوفایی نداشته باشند، اما نیاز آن را در خود احساس می كنند كه از ظرفیتها و تواناییهای خود بهره برداری كاملی بكنند و به كمال برسند و هر كاری را كه به بهترین نحو ممكن انجام دهند . شاید تحقق بخشیدن به ارزشها و آرمانهای والای مذهبی، سیاسی و اجتماعی و نظایر آن مربوط به ارضای این نیاز باشد و شاید با چنین ارزشهایی است كه افراد شهید می شوند و همه چیز را فدای آرمان و ارزش كنند تا به كمال برسند. آنها افرادی هستند قوی كه به آسانی توان مقابله و رو دررویی با نیروهای مخالف را دارند، می توانند خلاف جریان عقیده عموم شنا كنند، و می توانند به قیمت جانشان هم ا زحقیقت دفاع كنند . در طول تاریخ دیده ایم كه همیشه جوانان در این راه پیش قدم بوده اند.[11]
عوامل مؤثر در ایجاد مسائل و مشكلات دوره نوجوانی
اوضاع و احوال اقتصادی – اجتماعی و بی ثباتی جامعه، جنگ بیكاری ، كمبود امكانات تفریح و سرگرمی نیز از عوامل مشكل زا خواهد بود.
جهت دریافت فایل بررسی مسائل و مشكلات روانی – اجتماعی نوجوانان تحت سرپرستی بهزیستی در مقایسه با نوجوانان تحت سرپرستی خانواده لطفا آن را خریداری نمایید
قیمت فایل فقط 6,900 تومان
برچسب ها : بررسی مسائل و مشكلات روانی – اجتماعی نوجوانان تحت سرپرستی بهزیستی در مقایسه با نوجوانان تحت سرپرستی خانواده , مشكلات روانی , خانواده , مشكلات روانی – اجتماعی نوجوانان , اجتماعی نوجوانان , دانلود بررسی مسائل و مشكلات روانی – اجتماعی نوجوانان تحت سرپرستی بهزیستی در مقایسه با نوجوانان تحت سرپرستی خانواده , علوم اجتماعی , بهزیستی , پروژه دانشجویی , خصوصیات عاط