امروز: شنبه 26 آبان 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
دسته بندی صفحات
بلوک کد اختصاصی

مقایسه گلستان سعدی و بهارستان جامی

مقایسه گلستان سعدی و بهارستان جامیدسته: تاریخ و ادبیات
بازدید: 107 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 171 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 200

چکیده رساله کتاب گلستان سعدی و بهارستان جامی ، باغی است رنگارنگ و تن پوش آن زیبایی های لفظی و معنوی است ، که بر قامت این دو کتاب ، برازنده دوخته شده است در این رساله سعی بر این است که این دو کتاب به صورت موشکافانه ، مورد نقد و بررسی قرار گیرد که محتوای رساله، به پنج بخش اصلی تقسیم شده است که به ترتیب عبارتند از 1 بررسی انواع نثر پارسی

قیمت فایل فقط 7,900 تومان

خرید

مقایسه گلستان سعدی و بهارستان جامی

چکیده رساله

کتاب گلستان سعدی و بهارستان جامی ، باغی است رنگارنگ و تن پوش آن زیبایی های لفظی و معنوی است ، که بر قامت این دو کتاب ، برازنده دوخته شده است . در این رساله سعی بر این است که این دو کتاب به صورت موشکافانه ، مورد نقد و بررسی قرار گیرد . که محتوای رساله، به  پنج  بخش اصلی تقسیم شده است که به ترتیب عبارتند از :

1-   بررسی انواع نثر پارسی ، ( قرن چهارم  تا  قرن نهم هـ . ق ) در بستر تاریخ ادبیات .

2-   مقامه چیست ؟ و چگونگی شکل گیری آن در ادب پارسی و ویژگی های مقامه نویسی و به راستی آیا گلستان ، نوعی مقامه می باشد ؟ مقایسه مقامات حمیدی و گلستان سعدی .

3-   ویژگی های سبکی گلستان سعدی و بهارستان جامی و وجوه اشتراک و افتراق سبکی این دو اثر گرانبهای ادب پارسی .

4-   بررسی حکایات گلستان و بهارستان ، از لحاظ وجوه اشتراک و افتراق و بررسی ویژگی های سبکی و بلاغی حکایات .

5-   بررسی آیات و احادیث ، از جهت تاکید مطلب یا بار معنایی و بررسی اشعار عربی از جهت تاکید مطلب یا اشاره شعر ، به آیه و حدیث .

6-   نتیجه گیری کلی از پایان نامه

پیشگفتار

خدای ، جهان آفرین را سپاس که به من این لطف عظیم را عنایت کرد ، که در گلزاری از معرفت و حکمت قدم بگذارم . و هر لحظه که در این بوستان عشق و محبت ، بیشتر تعمق می کردم ؛ درون خویش ، احساس زایدالوصفی داشتم که در سرزمینی زاده شده ام که محبت و عشق به همنوع ، در رگ های اجدادم ، حیات داشته است . و نشان می دهد که مردم کشورم ، روحشان و کالبد     خاکیشان ، با عشق سرشته شده است . و شاعران و نویسندگان این مرز و بوم ، با نقاشی ماهرانه ی ، با قلم زرین خویش ، بر صفحه دل انسان ها می نگاشتند و نام آنها تا ابد جاودانه می ماند . و خوشبختانه این دو آموزگار بزرگ تعلیم و تربیت ، ادبیات تعلیمی کشورم ، ( سعدی و جامی ) با قلم روان  خویش ، درس دوست داشتن به همنوع ، روی در روی شدن با مشکلات و نهراسیدن از آن ، توکل به         خدا ، مبارزه با پلیدی و زشتی ، روی آوردن به باغ معرفت و دانایی را با فکر و اندیشه جاودانه    خویش ، به ما ملت تمدن ساز ، تقدیم کرده اند . به راستی اگر سعدی نبود ؟ چه بر سر نثر زیبای پارسی می افتاد. هم اکنون زمانی فرا می رسید که باید در فرهنگ لغات ، واژگان پارسی را جستجو            می کردیم. و از زبان شیرین پارسی جز نامی باقی نمی ماند .

جامی نیز به گردن ادب پارسی ، حق بزرگی دارد اگرچه در بهارستان ، نتوانسته است مانند : سعدی ، به پختگی و کمال دست پیدا کند . ولی به حق در دوره فضل فروشی نویسندگان پارسی ، که تکّلف و تصنّع را وارد ادبیات کردند . به حق عبدالرحمان جامی ، نیز با سادگی و روانی متن ، به ادبیات پارسی کمک شایان توجهی کرده است . که در این رساله ، در پنج بخش به مقایسه گلستان و بهارستان پرداخته شده است .

بخش اول

مقایسه گلستان و بهارستان جامی

فهرست عناوین بخش اول : انواع نثر         ( قرن چهارم تا قن نهم هـ . ق )

1- مقدمه :

2- فصل اول                            1- چگونگی شكل گیری نثر مرسل اول

                                              2- چگونگی شكل گیری نثر مرسل دوم

                                              3- ویژگی های نثر مرسل اول و دوم

1- موزون مرسل

2- موزون فنی

3- فصل دوم                            1- چگونگی شكل گیری نثر فنی در بستر تاریخ ادبیات

                                              2- تقسیم بندی موزون به دو دسته

                                              3- ویژگی های نثر موزون مرسل

                                              4- ویژگی های نثر موزون فنی

                                              5- دیدگاه نثرنویسان درباره نثر موزون فنی

4- فصل سوم                           1- نثر فارسی قرن هفتم و هشتم در بستر تاریخ ادبیات

                                              2- جایگاه نثر فارسی در قرن هفتم و هشتم

                                              3- امتزاج نثر موزون مرسل و فنی در قرن هفتم در گلستان سعدی

5-  فصل چهارم                       1- نثر قرن نهم در بستر تاریخ ادبیات

                                              2- جایگاه زبان فارسی در عهد تیموری

                                              3- جایگاه نثر فارسی در عهد تیموری

         مقدمه

در گذر زمان ، همه چیز آبستن دگرگونی و تحول است . و سلسله های تاریخی ، یکی پس از دیگری می روند و جای خود را به سلسله های دیگر می دهند . تنها ، آثار بزرگان هر کشور می باشد که خود را از گزند داس دروگر مرگ و نیستی ، و تغییر و تحول در گذر زمان حفظ می کنند  و به موجودیت و حیات خویش ادامه می دهند .

هنگامی که ، متن زیبای گلستان سعدی ،رحمه الله علیه ، را می خوانیم گوش ما ، زیبایی                  دل انگیز نثر ، و عطر آن را با مشام دل ، احساس می کند . و مانند پرنده سبک بار ، می خواهد به ملکوت عروج پیدا کند .

 « با مدادان که خاطر باز آمدن ، بر رأی نشستن غالب آمد . دیدمش دامنی گل و ریحان و سنبل و ضَیَمران فراهم آورده و آهنگ رجوع کرده . گفتم : گل بستان را چنان که دانی بقائی ؛ و عهد گلستان را وفائی نباشد و حکیمان گفته اند : هرچه نپاید ؛ دلبستگی را نشاید . گفتا : طریق چیست ؟ گفتم : برای نزهت ناظران و فُسحت حاضران کتاب گلستانی توانم تصنیف کردن که باد خزان را بر ورق او دست تطاول نباشد . و گردش زمان ، عیش ربیع آن را به طیش خریف مبدل نکند .

به چه کار آیدت زگل طبقی ؟                                از گلستان من ببر ورقی

گل همین پنج روز و شش باشد                               وین گلستان همیشه خوش باشد »

 ( یوسفی ، 1384 ،ص54 )    

و یا حکمتی ، در بهارستان جامی می خوانیم التذاذ ادبی ، بسیاری از آن به ما دست می دهد . و اندیشه این بزرگان در ادب پارسی ، فرا راه ما می شود  و چراغی می شود تا ما را به سر منزل هدایت و خوشبختی برساند .

« حکمت – هر نعمتی که به مرگ زوال بپذیرد ( آن را خردمند ) در حساب نعمت نگیرد . ( عمر اگرچه دراز بود ) چون مرگ روی نمود از آن درازی چه سود ؟ نوح هزار سال در جهان به سر برده است ، امروز پنج هزار سال است که مرده است . قدر ، نعمتی را بود که جاودانه باشد و از آفت زوال بر کرانه .

قطعه :

به نزد مرد دانا نعمت آنست                           کزو جانت بود جاوید و مسرور

نه سیم و زر که چون گورت شود جای           بماند همچو سنگت بر سر گور »

( حاکمی ،1385،ص42 ) 

بزرگترین گنجینه بشری ، در طول تاریخ هر کشور ( ادبیات ) آن کشور است که به صورت مکتوب  از گذشتگان ما ، به یادگار مانده است . انسانها ، یکی پس از دیگری می آیند و می روند .

ولی ادبیات ، پا برجاست و به حیات خود ادامه می دهد . و هر گاه که روی به پستی و نزول می گذارد  روح تازه ای در آن دمیده می شود و تنه تنومند آن را از گزند حفظ می کند . به راستی راز جاودانه بودن ادبیات در چیست ؟ راز جاودانگی آن را باید در زبان آن ملت جستجو کرد . در طول حیات ادبی ، همگام و همصدا پیش می رود . مانند موجی خروشان است که در برابر طوفان های زمانه ، می ایستد و خم نمی شود . و در برابر حوادث روزگار ، سر تسلیم فرود نمی آورد و ادبیات را به سر منزل غایی ، که همان رسیدن به تعالی و شکوفایی است رهنمون می سازد .

هنگامی که به ادبیات ایران ، این مرز و بوم کهن نیاکانمان ، نگاه می اندازیم به خود می بالیم ، که      در سرزمین فرهنگ و هنر زاده شده ایم .و در این سرزمین مقدس ، روح خود را تسلیم یگانه هستی   می کنیم .

با بررسی انواع نثر ، در این بخش متوجه می شویم که : در بستر حوادث تاریخی ، و تغییر در بافت اجتماعی و سیاسی ، در هر برهه ای از زمان ، نثر فارسی راه تکامل و پیشرفت را سپری کرده است . و هر گاه حادثه ای رخ داده است ، درخت تنومند زبان فارسی ، قد خم نکرده است ؛ و در برابر طوفان حوادث ایستادگی کرده است . تا ما هم اکنون ، از ثمره آن سود ببریم .

به همین دلیل در این بخش تکامل نثر فارسی را از ( قرن چهارم تا  قرن نهم هـ . ق ) مورد            بررسی قرار می دهیم ، تا در ادامه مباحث متوجه شویم که سعدی ، شیرین سخن ، چه کمک شایانی به نثر پارسی کرده است . و در ادامه کار ، جامی ، نویسنده توانا و ماهر ، با روی آوردن به نثر        ساده ، چه کمک قابل توجهی به نویسندگان بعد از خود انجام داده است . تا در بخش های بعدی  راحت تر بتوانیم کتاب گلستان سعدی و بهارستان جامی را ، با دید علمی و مستند ، مورد نقد و بررسی قرار دهیم

فصل اول                   1-  چگونگی شکل گیری نثر مرسل دوران اول

« مرُسَل اسم مفعول از ارسال به معنی رها شده و آزاد است . یعنی نثر  بی تکلف و غیر مقیّد به صنایع ادبی و فنون تزئینی کلام . و آن معادل Prosa  یا proversa oratio  در لاتین ( prose انگلیسی ) است که به معنی نثر و سخن مستقیم و سر راست و آزاد است . به نثر مرسل ، نثر سبک خراسانی ( به اعتبار اینکه نخستین نویسندگان در خراسان بودند و به لهجه مادری خود می نوشتند ) و نثر بلعمی ( به اعتبار اینکه بلعمی ، جزو اولین و شاخص ترین نویسندگان این سبک است ) و نثر دوره اول هم میتوان گفت نثر مرسل به لحاظ تاریخی دو دوره سامانیان و غزنویان ( تغییراتی ) را دربر می گیرد . آغاز دوره   اول نیمه اول قرن چهارم هجری است ( سال 346 که شاهنامه ابومنصوری نوشته شد ) و پایان آن اواخر قرن پنجم است و بدین ترتیب مدت این دوره حدوداً 150 سال است . البته نثر مرسل در دوره های بعد هم تقلید می شد ، اما در آن به اعتبار هر دوره تغییراتی دیده می شود .»

( شمیسا ، 1377 ، صص 23-24 )

« توجه و اقبالی که به زبان فارسی ، در عهد سامانیان شد . باعث شد که نثر پارسی ، مانند نظم ، رواج و رونقی بگیرد و کتاب های به زبان دری در انواع مطالب تالیف شود  و یا از تازی به پارسی درآید .      و تقریباً ، همان توجه و اقبالی را که پادشاهان و رجال قرن چهارم و اوایل قرن پنجم به شعر و شعرا داشتند . به نثر و نویسندگان ، علی الخصوص مورخان و مولفان کتب علمی و ادبی بذل می نمودند، و برای تالیف و تصنیف یا ترجمه کتب جوایزی اهدا می کردند »              ( صفا ، 1374 ، ص 136 )

2- چگونگی شکل گیری نثر مرسل دوران دوم

« سبک نثر سامانی در قرن پنجم و حتی ، قرن ششم هم تقلید می شد . البته در دوره غزنوی تغییراتی در نظام سیاسی و اجتماعی به وجود آمد که اندک اندک باعث تغییر تدریجی سبک شد . عمده ی این تغییرات اولاً روی کار آمدن عناصر ترک به جای سامانیان ایرانی نژاد بود ، لذا دیگر از آن تشویق و یا تایید ها در باب گسترش فرهنگ ایرانی و تدوین تاریخ پیش از اسلام خبری نبود . و ثانیاً به دلیل وابستگی غزنویان به دستگاه خلافت ( هرچند صوری ) نفوذ لغات عربی در فارسی بیشتر شد .

با این همه به طور کلی می توان گفت : که سبک دوره سامانی و غزنوی به یک منوال است و تحول    فی الواقع بعد از 420 هـ . که محمود ری و اصفهان را فتح کرد صورت می پذیرد . این حادثه به اختلاط مردم خراسان و عراق معروف است که بعداً به آن اشاره خواهد شد .»

( شمیسا ، 1374 ، ص 31 )

3- ویژگی های نثر مرسل ، دوران اول و دوم

« نثر این دوره ، کاملاً ساده و مبتنی بر طبیعت گفتار است . لغات عربی کم است . و ضرب المثل عربی اصلاً ندارد . آمیختن شعر و نثر به هم مرسوم نیست تا چه رسد به آوردن شعر عربی . استفاده از صنایع بدیعی و بیانی مرسوم نیست . جملات کوتاه و روشن اند . تکرار ، مخصوصاً تکرار فعل مرسوم است . سجع جز به ندرت – در خطبه کتاب – دیده نمی شود . از نظر فکری ، توصیفات بیشتر مربوط به بیرون است  تا درون و به اصطلاح نگاه ها آفاقی و عینی است ، نه انفسی و ذهنی .

از نظر ادبی چنانچه اشاره شد  خبری از نکات بدیعی و بیانی نیست » ( صفا ، 1374 ،صص 136 -137 )

مثال : « شیخ ابوسعید ، یک بار به طوس رسید مردمان از شیخ استدعای مجلس كردند . شیخ اجابت کرد. بامداد در خانقاه ایستاد . تخت بنهادند و مردم می آمدند و می نشستند . چون شیخ بر تخت شد و مقریان قرآن برخواندند و مردم می آمد . چندان که کسی را جایی نماند . معرّف بر خاست و گفت : خدایش بیامرزد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید . » شیخ گفت : « هر چه ما خواستیم گفت و جمله ی پیغامبران بگفتند ، او بگفت : خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست یک گام فراتر آید . چون این کلمه بگفت ، از تخت فرود آمد و آن روز پیش از این نگفت » 

 ( اسرار التوحید ، ص 216 )

از اوایل قرن ششم ، به علت حوادث تاریخی و تغییر در اوضاع سیاسی و اجتماعی آن زمان ، نثر    مرسل ، جای خود را به نثر فنی می دهد . و نثر ساده و روان جای خود را به تن پوش لباس های فاخر وزن و قافیه همانند شعر می دهد . وظیفه خود را که همان انتقال تجارب به آیندگان است به فراموشی می سپارد . و اگر بزرگانی مانند : ( سعدی ) در قرن هفتم ظهور نمی کردند ، معلوم نبود که بر سر نثر فارسی ، چه آورده می شد .

فصل دوم :           1- چگونگی شکل گیری نثر فنی در بستر تاریخ ادبیات

« سلطان محمود در سال (420 ) هـ . ری را تصرف کرد و این امر که باعث اختلاط مردم خراسان و عراق شده بود می توانست ، زمینه تغییر سبک باشد . چه مردم خراسان ، از مرکز حکومت اسلامی      ( بغداد ) دور بودند . و برعکس مردم عراق ، بیشتر با معارف اسلامی و زبان عربی در تماس بودند . مضافاً بر اینکه زبان مادری مردم عراق ، فارسی رایج در عراق نبود .

اما محمود در سال ( 421 ) هـ . در گذشت . و بعد از چند سالی ، برسر پادشاهی بین مسعود و محمد پسران او اختلاف افتاد . سرانجام مسعود در سال ( 431 ) هـ . در دندانقان مرو از سلجوقیان شکست خورد . و همراه با دیوانیان خود ، به طرف افغانستان و هند رفت . ( غزنویان دوم ) سلجوقیان یک راست از خراسان ، به عراق عجم رسید و اصفهان را پایتخت خود کردند و زمینه های تغییر          سبک ، از همه نظر فراهم شد . و توجه آنان به صوفیه و حکومت بغداد و رواج زبان عربی ، و توجه به معارف اسلامی ، و تاسیس مدارس علمی ، و خانقاه ها و غیره و غیره – در تغییر نثر مرسل به فنی دخیل است . » ( شمیسا ، 1377، ص 74 .)

نثر این دوره ، نثر موزون یا مسجع است که به دو دسته تقسیم می شود : نثر موزون مرسل که در آثار خواجه عبد الله انصاری دیده می شود و دیگری نثر موزون فنی که در مقامات حمیدی دیده می شود .

2- ویژگی های نثر موزون مرسل

« نثر موزون مرسل – که تفاوت آن با نثر مرسل ، تنها در این است که مترادفات در آن بیشتر است . صنایع لفظی نیز ، تا آن حد به کار می رود که سیر طبیعی کلام را متوقف نساخته و نثر را از روش ارسال و اطلاق دور نکند .

در این دسته از آثار ، استعمال مفردات و ترکیبات عربی ، مانند : سبک نخست محدود نیست ، با این همه ضوابطی مشخّص همواره در آن مراعات می شود .

هدف غائی نثر هنوز هم بیان معنی است ؛ هر چند به صنایع لفظی و ارکان زینتی نیز توجه دارد . نکته دقیق در اینجاست که نویسنده می کوشد تا این دو را به گونه ای با یکدیگر تلفیق دهد و در به کار بردن صنایع لفظی ، همان کلمات و ترکیباتی را برگزیند که معنی بدان نیاز دارد.

مثال : عقل گفت : « من سكندر آگاهم » . اما عشق گفت : من « قلندر درگاهم » عقل گفت : « من تقوی به كار دارم » عشق گفت : « من به دعوی چه كار دارم ؟ » عقل گفت : « من قاضی شریعتم » عشق گفت : « من متقاضی ودیعتم » عقل گفت : « من آینه مشورت هر بالغم » عشق گفت : « من از سود و زیان فارغم » عقل گفت : « مرا لطایف غرایب یاد است » عشق گفت : « جز دوست هرچه گویی باداست » عقل گفت : « مرا ظریفانند پرده پوش » عشق گفت : « مرا حریفانند ، درد نوش »                                   ( رسائل ، خواجه عبد الله ، ص 45 ) 

لغات دشوار و دور از ذهن در آن دیده نمی شود . تناسب آهنگ کلام ، نیز تا آن حد در نظر است که با بیان معنی مغایر نباشد و این ویژگی بیشتر در کیفیت ترکیب کلام نهفته است .

التزام سجع ، در آن نیست و سجع نویسی ، توام با ارسال و اطلاق معنی است . گلستان سعدی و مناجات خواجه عبد الله انصاری دو نمونه بارز این سبک ، در نثر فارسی به شمار میرود .»                      ( خطیبی ، 1375 ، ص141 )

مثال : « هرگز از دور زمان ننالیدم و روی از گردش آسمان در هم نکشیدم . مگر وقتی که پایم برهنه     [ مانده ] بود و استطاعت پای پوشی نداشتم ، به جامع کوفه در آمدم دلتنگ ، یکی را دیدم که پای نداشت ، شکر نعمت حق تعالی به جای آوردم و بر بی کفشی صبر کردم .

مرغ بـریـان ، به چشـم مردم سـیـر                                        کمتر از برگ ترّه ، بر خوان است

و آن که را  دستگاه و قدرت نیست                                       شـلغـم پـخـته ، مرغ بریـان اسـت»         

(یوسفی ،1384 ، صص 115- 116)

3- ویژگی های نثر موزون فنی

« قرن ششم ، دوره نثر موزون فنی است . آغازگر این سبک ، نصر الله منشی است که در نیمه اول قرن ششم می زیست . نثر موزون فنی ، در یک کلام نثری است که می خواهد ، تشبّه به شعر کند . بدین لحاظ ، هم از نظر زبان ، و هم از نظر فکر و هم از نظر مختصات ادبی دیگر نمی توان آن را دقیقاً نثر دانست . که هدف آن تفهیم و تفاهم و انتقال پیام به صورت مستقیم است . بلکه نثری است شعر وار که مخیّل است و زبان تصویری دارد و سرشاراز صنایع ادبی است . در یک کلام ، نثر موزون فنی ، نثری است که با شعر یک قدم بیشتر فاصله ندارد .

« برخی از مختصات نثر موزون فنی »

1- كثرت لغت عربی    2- استفاده از آیات و احادیث و ضرب المثل و اشعار عربی    3- درآمیختگی نظم و نثر    4-اطناب - ( حاشیه رفتن و جملات معترضه )     5-  سجع و موازنه    6- وفور صنایع بدیعی و بیانی    7- استعمال افعال در معانی مجازی ( جهت پرهیز از افراط و تکرار در سجع سازی )    8- موسیقیایی بودن در کلام    9- بیشتر مخیّل بودن تا مخبر بودن    10- وصف ( به طوری که خبر تحت الشعاع آن قرار گیرد )    11- آوردن مترادفات پی در پی

نویسندگان نثر فارسی ، تماماً از منشیان  و دبیران درباری بودند که طی تحصیلات خود آشنایی –کافی با زبان و ادبیات عرب و معارف اسلامی می یافتند .

یکی از شیوه های خاص نویسندگان نثر فنی  ، ( جز در ترسّل و نامه های درباری ،) بر اصل رجحان    وصف بر خبر است .

به این معنی که خبر را تقریباً با اختصار ( البته نه به ایجاز ) بیان می کنند تا به وصف برسند و سپس وصف را مفصلاً شرح می دهند .

مانند : « شیری ، کنار بیشه ای زندگی می کرد ( جز ) بیشه یی که ( وصف ) به مناسبت این وصف      ( که غالباً موزون و مسجع است ) چند بیت شعر فارسی و عربی و احیاناً ضرب المثل هم نقل می کنند . از این رو نویسنده فنی ، به دنبال فرصت یا بهانه ای است که بتواند وصف کند »                                  ( شمیسا ، 1377 ، صص 76 – 77 )

مثال : « ... پیش از صبح صادق برخاستم . و پای افزار خواستم ؛ چون به میقات وصل ، موعود         وصل ، رسیدم . جز اثر و خیال ندیدم ؛ سوال کردم که ای قوم ، آن مشتری که دی در این خانه و آن همای که دوش در این آشیانه بوده ، امروز به کدام برج می درخشد و نور سعادت به کدام طرف می بخشد ؟ گفتند : شیخا ! ندانستی که ماه در یک برج نیاساید ، و آفتاب در یک جا نپاید . در این کوی چون تو دیوانه بسیارند و گرد آن شمع ، چون تو پروانه بی شمار ... » ( مقامات حمیدی ، ص 182 )

4- نثر فارسی موزون فنی از دیدگاه نثر نویسان زبان فارسی

نثر موزون را از دیدگاه صرفاً ادبی ، بررسی کردیم و گفتیم که از این دیدگاه باید آن را اوج تکامل نثر دانست .

« اکنون ببینیم نثر موزون فنی از دیدگاه زبان فارسی و کسانی که به حفظ این بزرگترین میراث ملت ایران و اقوام ایرانی عشق می ورزند چگونه است .

  همانطور که قبلاً گفتیم هدف نثر ، انتقال مفاهیم و اخبار است و نثر در معانی اولیه خود ، صورت مکتوب گفتار است . و هیچ فارسی زبانی را نمی توان یافت که هرگز به زبان نثر های موزون فنی سخن گفته باشد . زیرا اطلاق این نوع نوشته ، اطلاق مجازی است و پدران بزرگوار ما از طریق نثر موزون فنی ، بزرگترین ضربات را بر پیکر زبان فارسی وارد کردند .

و هرچه لغت مهجور و شعر غریب عربی در گوشه و کنار کتب عربی یافتند ، در زبان فارسی وارد کردند . چنان که تا مدّت ها فضل و تفاخر در آن بود ، که دیگران از عهده فهم این گونه نوشته ها برآیند . باید گفت : که اگر شاهکار های شعر فارسی ، چون شاهنامه و دیوان سعدی و حافظ و نثر مرسل دوره اول و برخی از پیشامد ها ی تاریخی نبود و نثر موزون فنی ، همچنان به روند خود ادامه می داد ، امروز نشانی از زبان فارسی نمی ماند .

استاد بهار در مقالات خود در این زمینه می نویسند : « هر قدر کار شعر فارسی بالا می گرفت و تفننات خاص و تدابیر و معالجات زیبا که نتیجه ذکاوت و اختراعات شعر و ارباب ذوق ایرانی بود در آن به کار می رفت . بر خلاف کار نثر ، خرد تر و فرو تر شده بود و در ضمن یکی دو قرن آن مایه و رونقی که در آغاز کار داشت از میان رفته و آب و رنگ کمی هم که از آن صناعت قدیم در قرن سوم و چهارم باقی مانده بود محو شده و کار تقلید و پیروی نا بکار نثر عرب به جایی رسید که هم روح فارسی آن ، فاسد شده و هم هنجار عربی آن زبون و مضمحل گردید. و اصطلاحات و ترکیبات فارسی که از زبان دری و پهلوی باستانی باقی مانده بود یکی پس از دیگری در نثر هزیمت رفت . و به جای آن لغت و اصطلاح و ترکیب عربی جای گرفت .

به حدی که هر گاه اشعار عربی دری نمی بود . امروزه اکثر امثال و اصطلاحات فارسی دری که به وسیله ی شعر ، برای ما به میراث باقی مانده مانند : باقی ثروت پدران ما ، به تاراج نیسان رفته و همچون زبان پهلوی و آذری برای فهم آن امروزه محتاج تعلیم تتبعات طولانی بودیم »                             (رك محمد گلبن ، جلد1 ،1371، ص24 ) 

دوره نثر موزون فنی ، دوره ای است که در آن لغات و اصطلاحات و ضرب المثل ها و اشعار عربی برای ورود به زبان فارسی ، احتیاج به روادید نداشتند ، مرز ها باز بود و نویسندگان زبان فارسی برای خوش آمد گویی به آنها به آنها بی تابانه انتظار می کشیدند .

مرحوم کریم کشاورز ، مولف هزار سال نثر فارسی می نویسد: « به تدریج چون سر و کار نویسندگان و شاعران با سلاطین و درباریانی مانند : غزنویان و سلجوقیان – که فارسی زبان مادریشان نبود و روح زبان را درک نمی کردند افتاد . اندک اندک تعبیر ها ی نامأنوس بی مزه و خنک وارد نوشته های خویش کردند و دیگر عمرولیثی وجود نداشت که بگوید : ( چیزی که من اندر نیابم . چرا باید گفت)

( رك ، كریم كشاورز ، 1385 ، ص 28 )

به هر حال از ترکیب زبان پارسی و عربی نثری به وجود آمد که نه نثر فارسی بود و نه نثر عربی و هیچکدام از نویسندگان نثر فارسی و عربی آن را به درستی درک نمی کردند . »                                 ( شمیسا ، 1377 ، صص 79 – 81 )

فصل سوم               1- نثر فارسی قرن هفتم و هشتم در بستر تاریخ ادبیات

                                   از حمله چنگیز ( 616 ) تا حمله تیمور ( 782 )

« در اوایل قرن هفتم ، ایران با یکی از بزرگترین مصائب تاریخی یعنی حمله مغولان خونخوار مواجه شد . ( 616 هـ . ) این حمله به سرداری چنگیز تا سال ( 619 ) ادامه یافت . و بعد از او همچنان ایلغارهای  پیاپی مغول و تاتار و ممالک مختلف و از آن جمله ایران امتداد داشت . تا در میان سال های ( 651 – 656 ) حملات هولاکو ، نواده چنگیز ، آخرین مراکز قدرت را در ایران و عراق از میان برداشت و سلسه امرای ایلخانی را در ایران بوجود آورد . در گیر و دار این حملات سخت ، قسمت بزرگی از شهر ها و مراکز ادبی و علمی ایران از میان رفت و جز چند پناهگاه کوچک و بزرگ در داخل ایران ، و در ولایت سند و آسیا صغیر ، محلی برای حفظ باز مانده حوزه های علمی و ادبی و پاره ای از کتب باقی نماند . که مهمتر از همه آنها اراضی تابع ممالک غوریه در آنسوی رود سند و سرزمین حکمفرمایی سلاجقه آسیای صغیر و فارس بوده است . بعضی نواحی کوچک هم در این میان از آسیب حمله مغول مصون ماند . که ارزش علمی و ادبی آن ها اصولاً  قابل توجه نیست .

وجود این پناهگاههای کوچک و بزرگ در آغاز قرن هفتم ، از یک لحاظ مهم است و آن پناه بردن چند تن معدود از دانشمندان و ادیبان و عارفان است . و ایجاد فرصتی ، برای آنان در پرورش شاگردان و ادامه تعلیم در ایران است .

به این حال نیمه اول قرن هفتم ، بسبب انقلابات و قتل و غارتها و ویرانی شهر ها و حملات پیاپی وحشیان تاتار و عدم استمرار احوال ، و نیمه دوم قرن هفتم در نتیجه وجود نداشتن کتب و مراکز تعلیم و معلمین ، به هیچ روی مساعد به احوال علوم نبود .

قرن هشتم ، نیز تقریباً به همین منوال گذشت و اگر در این یک قرن و نیم ، اثری از عده ای از فاضلان و عالمان و شاعران می بینیم ، نه از آن باب است که عهد وحشیان تاتار دوره رونق علم و ادب است . بلکه: اولاً نتیجه باقی ماندن بعضی از علما و دانشمندان و تربیت یافتگان پیش از مغول و ثانیا معلول علاقه قلبی و تاریخی مسلمین به علوم و ثالثاً نتیجه وجود پناهگاه ها ییست که پیش از این نام برده ایم .

وجود خاندان های امارت بعد از عصر ایلخانان ، که غالباً از ایرانیان بوده اند هم در ادامه مجالس تعلیم بسیار موثر بوده و به هر حال در این عصر هرچه از دانش و ادب عالمان و ادیبان ببینیم . باز هم وجود آنها ، معلول وجود ایرانیان است . و اثر حمله مغول در علوم و ادبیات این دوره تنها یک چیز بوده و آن از میان بردن کتب علما و ادبا و کاسد کردن بازار علم و ادب است ولا غیر .

در حمله اول مغول ، و نابود شدن مراکز متعدد علمی خراسان و ماوراء النهروری و اصفهان دو مرکز عمده علوم و ادبیات باقی مانده بود : از آندو یکی « قلاع اسمعیلیه » و دیگری « بغداد » و این دو مرکز مهم را هم « هو لاکو » به ترتیب در سالهای ( 654 ، 656 ) از میان برد . و جز قسمتی کوچکی از جنوب ایران ( حوزه فرمانروایی اتابکان سلغری ) و ناحیه سند و شهر های آسیای صغیر و مصر و شام دیگر پناهگاهی برای علوم و ادبیات اسلامی باقی نماند .

در اواخر عهد ایلخانان مغول ، بر اثر اسلام آوردن ایشان ، عنادی که آنان و کار گزاران بت پرست و عیسوی و یهود ایشان ، با ایرانیان مسلمان داشتند از میان رفت . و این خود فرصتی برای مسلمانان در احیای سنن دیرینه شد .  

و چون بعد از ایشان ، همه امرا و ملوک طوایف هم مسلمان و هم غالباً ایرانی نژاد بودند . طبعاً به ادامه این سنت یاری کردند .

سپس بر روی هم وضع ادبی ایران در عهد مغول و فترت بعد از آن ، با همه مصائبی که بر ایران وارد شد . بد نبود . زیرا در آغاز آن دوره ، دو شاعر بزرگ ایران ( سعدی ) و ( مولوی ) . و در آخر عهد    ( شمس الدین حافظ ) ظهور کردند . از حیث باقی ماندن کتب متعدد هم این دوره را دوره ممتاز قابل توجهی شمرد . » ( صفا ، 1368 ، صص 44 – 46 )

2- جایگاه نثر فارسی در قرن هفتم و قرن هشتم

« نثر فارسی ، در دوره بین حمله چنگیز و تیمور رونق بسیار داشت . از علل عمده امر آن است که در آن عهد آخرین اثر نفوذ سیاسی خلفا از میان رفت . و بغداد مرکزیت علمی و ادبی و دینی و سیاسی خود را از دست داد .

و رابطه ایرانیان با ملل دیگر اسلامی ، که غالباً زبان عربی را پذیرفته بود تقریباً مقطوع شد . و دیگر  کسانی که تالیفات مشکل علمی می کردند و به اصطلاحات آماده و طریقه بحث در مسائل علمی که از پیش در زبان عربی فراهم شده بود احتیاج داشتند .

باقی نویسندگان ، حاجتی به تالیف در زبان عربی ، احساس نمی کردند . و حتی بسیاری از کتب معروف علمی هم از این پس به زبان پارسی تالیف شد و هرچه از انقراض بنی عباس بیشتر        گذشت ، نگارش کتب علمی به زبان فارسی بیشتر معمول شد .

و تالیف به نثر عربی ، جنبه اظهار علم و دانش و تفنن گرفت و به جای آن از رونق رواج نثر و پارسی افزوده شد . موضوعی که به رواج نثر پارسی ، در این دوره یاری کرد ، تالیفات متعدد و مفصلی است که در تاریخ از تاریخ عمومی ایران ، و تاریخ مغول یا تواریخ محدود سلسله های معین شده است .

تالیف در تمام شعب علوم و ادبیات به زبان پارسی از این پس عمومیت یافت . و اگر از سالهای نخستین این دوره و حوزه هایی مانند : حوزه تعلیم و تربیت و فعالیت (خواجه نصیر الدین طوسی ) بگذریم . کمتر حوزه فعال علمی که به زبان عربی ، توجه داشته باشد می یابیم .

سبک نثر دوره مغول ، خصوصاً سبک قرن هفتم با شدت تمام تحت تاثیر ، سبک نثر آخر دوره سلجوقی و دوره خوارزمشاهی است . علت عمده آن است که پیشروان بزرگ نویسندگی ، این دوره کسانی بودند که یا در اوایل قرن هفتم ، پس از حمله مغول در زمره اهل قلم قرار داشته و با سبک آنها آندوره مأنوس بوده اند و یا کسانی که زیر دست نویسندگان آنزمان ، تربیت شده و بعد سرمشق سایر نویسندگان بوده اند .

مهمترین سبک رایج این دوره ، سبک نثر مصنوع است که دارندگان بزرگ آن « نسوی » و                « عطاملک جوینی » و «وصاف الحضره  » بوده اند . لیکن نباید فراموش کرد که در همین دوره ، دنباله روش ساده و بی تکلف در نثر فارسی مقطوع نشد ، بلكه به تدریج قوت یافت . و نمونه های خوبی از آن به وجود آمد . مانند : طبقات ناصری و جامع التواریخ رشیدی و تجارب السلف و تاریخ گزیده و جز آن ، و این هر دو سبک مصنوع و ساده در یک زمان و یک دوره وجود داشته و بسا اتفاق افتاده که یک نویسنده ، حتی در یک کتاب به هر دو سبک توجه کرده است مانند : شمس قیس رازی در    « المعجم » که در مقدمه آن روش مصنوع و متکلفی را به کار برده است ، لیکن در خور کتاب ، روش ساده و زیبایی دارد .» ( صفا ، 1368 ، صص48 – 50 )

3- امتزاج نثر موزون مرسل و فنی در قرن هفتم

در همین فصل ، اشاره شد که نثر مسجع به دو دسته تقسیم می شود : یک نثر موزون مرسل که در        « مناجات خواجه عبد الله انصاری » در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم دیدیم . و نثر موزون فنی را در  « مقامات حمیدی » مشاهده می کنیم . گلستان ، نقطه اوج آمیزش ، نثر موزون مرسل و موزون فنی می باشد . که در بخش های بعد ، به تفضیل درباره آن سخن خواهیم گفت .

 فصل چهارم                                 نثر قرن نهم در بستر تاریخ ادبیات

                                                              تیمور و تیموریان 

  « امیر تیمور گورکان » كه به « امیر صاحبقران » نیز شهرت یافته است . از سال ( 782 هـ . ) حمله های خود را به ایران شروع کرد . و در سال های ( 782 – 787 ) خراسان و مازندران وگرگان را به تصرف درآورد . و از آن پس ، طی دو یورش سه ساله و پنج ساله خود که از ( 788 تا 789 ) به طول انجامید .

بخش بزرگی از سرزمین ایران را به اطاعت خود درآورد . آنگاه به هند لشگر کشید و دهلی را تصرف کرد . و سال های ( 802 تا 807 ) را به کشاکش با سلطانان روم و شام و مصر گذرانید و سرانجام در شعبان همان سال ، سر پرغرور خود را به خاک سیاه برد .

تیمور در هنگام مرگ خود 36 فرزند و نواده ذکور داشت که از آن میان ، فرزندش شاهرخ از همه کار آمد تر و مشهور تر بود . شاهرخ ، پادشاهی نسبة  نیکو نهاد ، دیندار ، عادل ، بخشنده و دوستدار علم و ادب و حامی عالمان و ادیبان و خواهان آبادی ، خود نیز شاعر و خوشنویس هنر دوست بود و توانست این بخش بزرگ از ممالک تیمور را از سقوط و پریشانی نجات دهد . وی « هرات » را که مقرر حکومتش بود به صورت مرکزی فعال برای ادبیات و علوم و هنر و مجمع عالمان و ادیبان و شاعران و خطاطان و نقاشان ساخت ، و از عوامل اساسی رونق ادبیات و هنر در عهد تیموری گردید .

فرزند او ، میرزا غیاث الدین با یسنقر ، متوفی به سال ( 837 هـ . ) نیز که همچون پدر شاعر و خوشنویس بود ، هم بر سیرت پدر در رونق بازار ادبیات و هنر در عهد تیموری کوشید و هنرمندان را بزرگ داشت . » ( صفا ، جلد 3 ، صص 18 – 19 )

2- جایگاه زبان فارسی در عهد تیموری

 « زبان فارسی ، در این عهد ممتد ، دنباله تحول پر دامنه یی را که در قرن هشتم آغاز کرده بود ادامه می داد و روی هم به انحطاط وا می گرایید .

علت عمده این انحطاط این بود که اولاً زبان ترکی ، با حمله مغول به ایران رواج بسیار یافت . و بر اساس تتابع تغلب طوایف ترک را در دربار ها و دستگاه های اداری و نظامی و میان مردم ، در بعضی نواحی شایع شد این خود ، مایه زیان بزرگی برای زبان پارسی بود . و حتی بعضی از رجال ادب این عهد زبان ترکی را بر زبان فارسی ترجیح داده اند .

چنانچه امیر علیشیر نوایی کتاب « محاکمة اللغتین » را به همین مقصد تالیف کرد . ثانیاً مراکز زبان فارسی ، در خراسان و عراق و همچنین دربار های حامی شعر و ادب از میان رفت . و در نتیجه شعر از دربار دور شد . و به دست عامه افتاد و همین امر باعث شد که مهارت و قدرت کلام و وسعت اطلاعات شاعران قدیم که بر اثر تحصیلات متمادی و دشوار به دست می آید از بین برود .

ثالثا : استادان زبان فارسی که می بایست مربی شاعران و نویسندگان جدید باشند به تدریج از میان رفتند و در نتیجه  کار شعر و نثر به دست کسانی افتاد که بهره غالب آنان از فنون ادب کم بود .

این مسائل و اموری از قبیل آنها باعث شد که زبان فارسی در مراحل انحطاط سیر کند . و نثر دوره تیموری ، از لحاظ زبان و افکار چندان مورد توجه و اعتماد نباشد . » ( صفا ، 1368 ، صص 61 – 62 )

3- جایگاه نثر در عهد تیموری

« بهترین محل بروز و ظهور ضعف و فتوری که در این عهد ، در ارکان زبان و ادب پارسی راه جست نثر فارسی است .زیرا در نظم ، از دیرباز سنت بر پیروی شیوه پیشینیان و پای نهادن بر اثر گام های آنان بوده است ، در حالیکه نویسندگان ، کمتر از شاعران خود را مقید به قید های پیشینیان می کردند و آزادی بیشتری در تاثیر پذیری از زبان محاوره داشتند .

و چون زبان محاوره ، قرن نهم و آغاز قرن دهم به سرعت اختصاصات قدیم فارسی را از دست می داد، و لحن نویسندگان هم به زبان تحول یافته آن عهد نزدیکتر می شد . در میان نویسندگان این عهد  بیشترمترسلان می یابیم كه همان شیوه قدیم ترسل را حفظ كردند و انشاء دشوار و مزین را می پسندیدند . وگرنه دیگران بیشتر ، به نثر مرسل توجه داشتند .

متنهای تاریخی ، هم که با انشای مزین در این زمان تحریر یافته ، مثل کتاب « ظفرنامه شرف الدین علی یزدی » عادت حاصل كارمنشیان درباری است و اگر در جستجوی بازگشتی به زبان قرن هفتم و   هشتم و شیوه نویسندگی در آن عهد باشیم باید به آثار این دسته توجه کنیم .

به طور کلی می توان گفت : که نثر فارسی درین دوره به تدریج از مبالغه های صنعتی و فنی قرن های پیشین آزاد گشت .

و نگارش به سبک ساده عادی رواج گرفت . منتهی نفوذ واژه های ترکی در برخی از آثار این عهد به ویژه در متن های تاریخی به خوبی مشهود است . و علت آن ورود یک دسته از کلمات و اصطلاحات مغولی و ترکی جغتایی در زبان فارسی دیوانی و اداری آن زمان است .

( صفا ، جلد3 ، صص 201 – 202 )

و در همین عصر است كه عبدالرحمان جامی ، ظهور می كند كه در بخش های بعدی ، درباره مهارت نویسندگی او در بهارستان ، به تفصیل سخن خواهیم گفت .

فهرست منابع فصل اول

1-   انصاری ، خواجه عبد الله : رسائل ، به تصحیح وحید دستگردی ، جلد 3 ، تهران

2-   جامی عبد الرحمن : بهارستان ،تصحیح اسماعیل حاكمی ، چاپ پنجم ، 1385 ، انتشارات اطلاعات .

3-   خطیبی ، حسین : فن نثر در ادب پارسی ، چاپ دوم ، 1375 ، انتشارات زوار .

4-   سعدی ، گلستان ، تصحیح غلامحسین یوسفی ، 1384 ، انتشارات خوارزمی .

5-   شمیسا ، سیروس : سبک شناسی نثر ، چاپ دوم ، 1377 نشر میترا .

6-   صفا ، ذبیح الله : تاریخ ادبیات ایران ، جلد اول ، 1374 ، انتشارات ققنوس .

7-   ـــــــــــــ  ، ــــــــــ ، جلد سوم ، 1374 ، نظم و نثر ، انتشارات ققنوس .

8-   ـــــــــــ ، مختصری در تاریخ تحول نظم و نثر پارسی ، چاپ سیزدهم ، 1368 ، انتشارات ققنوس .

9-   كشاورز ، كریم :، هزار سال نثر فارسی ، سازمان كتاب های جیبی ، 5 جلد ، 1345 .

10-           گلبن ، محمد: بهار و ادب فارسی شركت سهامی كتاب های جیبی ، 1371 .

11-          محمد بن منور ، اسرار التوحید فی مقامات الشیخ ابی سعید ، به تصحیح ذبیح الله صفا ، تهران     امیر كبیر ، 1348

12-          یاحقی ، محمد جعفر ناصح محمد مهدی ، راهنمای نگارش و ویرایش مشهد ، آستان قدس رضوی ، 1363 . 

 بخش دوم

  فهرست عناوین بخش دوم               مقامه چیست آیا گلستان مقامه است

                                                        مقایسه گلستان سعدی و مقامات حمیدی

 1- مقدمه

2- فصل اول                                                      1- بحث لغوی مقامه

                                                                        2- مقامات در معنی اصطلاحی

3- فصل دوم                                                      1- گلستان و مقامات

                                                                        2- وجوه اشتراک گلستان با مقامات 

                                                                        3- وجوه اشتراک گستان با مقامات « جدال سعدی با  

                                                                         مدعی » و « مقدمه »

                                                                        4- وجوه اختلاف گلستان و مقامات

 4- فصل سوم                                                    1- مقامات حمیدی

                                                                        2- ارزش مقامات حمیدی در نثر پارسی

                                                                        3- مقایسه گلستان سعدی و مقامات حمیدی

مقدمه :

 هنگامی که گلستان سعدی را می خوانیم نوعی آرامش و لذتی خاص به انسان دست می دهد . گوش انسان ، زیبایی نثر را حس می کند . و مثل این است : که سعدی ، شیرین سخن ، در همین قرن اخیر با ما زندگی می کند . و راز زندگی ما را ، از زبان شیوای گلستان ، بیان می كند . در دیباچه ، این گونه زیبا  خدای را ستایش می كند : « منّت خدای را عَزَّوَجَلّ ، که طاعتش موجب قُربت است و به  شکر اندرش مزید نعمت . هر نفسی که فرو میرود مُمِدِّ حیات ، و چون بر می آید مُفِرِّحِِ ذات . پس در هر نفسی دو نعمت موجودست و بر هر نعمتی شکری واجب .

از دست و زبان که برآید                                  کز عهده شکرش به درآید ؟» ( یوسفی ،1384،ص49) 

براستی در سخن سعدی ، چه رازی نهفته است که زیبایی کلام او ، انسان را به حیرت وا می دارد . آیا به راستی همانطور که در تاریخ ادبیات ، اشاره شده است سعدی ، سفر های زیادی رفته است ، و نصف آفاق را درنوردیده است . تا بعد از بازگشت از سفر های دور و دراز خویش ، به موطن خود شیراز برگشته است ، و دو اثر عظیم و گرانبهای خویش ، « بوستان » و « گلستان » را به ادب جهان تقدیم کرده است . برای اینکه بتوانیم به این سوالات پاسخ دهیم ، باید بدانیم « مقامه » چیست ؟ آیا گلستان به راستی نوعی مقامه می باشد ؟ و « مقامات حمیدی » با « گلستان سعدی » چه وجه اشتراک و افتراقی دارند . که در این بخش ، به این سوالات پاسخ می دهیم .

فصل اول                                         1- بخش لغوی مقامه

« مقامات ، جمع مقامه ، كه در لغت به معنی جای ایستادن است . در زبان عربی از دوره جاهلیت تا قرن چهارم هجری در معانی مختلف به کار رفته است . این لغت را شعرای دوره جاهلیت و از آن جمله : زهیر بن ابن سلمی – ولبید بن ربیعه ، صاحب چهارمین ، معلّقه از معلقات سبع در اشعار خود به معنی مجلس و « محل اجتماع قبیله » به کار برده اند . در قرآن کریم نیز ابن لغت یک بار به معنی « مجلس » و مترادف با « ندی » ( سوره مریم ، آیه 74 ) و یکبار به معنی « جای ماندن » ( سوره فاطر ، آیه 74 )به کار رفته است .

بعد از اسلام کلمه « مقامه » معنی وسیع تری یافت و مترادف با « مکان » و « مجلس » یعنی جایی که در آن هستند یا نشسته اند به کار رفت . و سپس به همین عنوان ، به خطبه و موعظه ای که در محلی ایراد می شد اطلاق گشت . مانند : « مقامات و خطبا » و مجالس « قصاص » و نیز جماعتی راهم که در مجلس گردهم می آمدند ، « مقامه » می گفتند . در آغاز دوره عباسیان کلمه « مقامه» جنبه دینی یافت. و به احادیث و خطبی گفته می شد که در مجالس خلفا ایراد می گشت . و سپس به تدریج در معنی مترادف با اشعار ، اخبار و تاریخ استِعمال شد . ( خطیبی ، 1375 ، ص 544 )

« اعراب گویند : المقامة المجلس او الجماعة مَنْ النّاس اوالخطبه او العظة اوالرّوایة التی تُلقی فی مجتمع الناس . و مقامات زّهاد در مجلس مَلِک ، معروف است که سخنانی می گفتند : در پند و موعظت ملوک ، و نیز به معنی « مجلس گفتن » و موعظه بر منبر یا بر سر انجمن ها است که آن را بعد ها          « تذکیر » یا مجلس گویی نامیدند . چه مجلس و مقام تقریباً به یک معنی است .                                  ( بهار ، جلد دوم،1376، صص 813 – 814 )

2- مقامات در معنی اصطلاحی

« مقاماتی که ما در صدد آن می باشیم به معنی روایات و افسانه هایی است که کسی آنها را جمع آوری کرده و یا عباراتی مسجّع و مقفی و آهنگ دار که برای جمعی فرو خواند یا بنویسد و دیگران آن را بر سر انجمن ها ، یا در مجالس خاص بخوانند و از آهنگ کلمات و اسجاع آن که به سجع طیر و تغرید کبوتران و قُمریان شبیه است لذت و نشاط یابند » ( بهار ، جلد دوم ، 1376 ، ص 814 )

« مقامات داستان هایی پی در پی است که قهرمان همه آنها یکی است . این قهرمان در هر داستانی به شکل تازه یی نمودار می شود و اعمال محیّر العقولی انجام دهد . یا به اصطلاح شیرین کاری می کند و در پایان داستان غیب می شود . و کسی نمی فهمد که سرگذشت او به کجا انجامیده است تا آنکه دوباره در داستان دیگر به هیات نوینی آشکار می شود . » ( شمیسا ، 1377 ، ص 94 )

« مقامات قسمی است از اقسام قصص که با صرف نظر از تکّلفات لفظی و معنوی که در آن هدف اصلی است ؛ از جنبه داستانی هیچگونه ارزش و تنوعی ندارد .

و مقصود نویسنده ، از ابداع و انشاء آن این است که بتواند با فراغ بال و وسعت مجال ، هرچه بیشتر  صنایع لفظی و بدیعی بخصوص سجع را در آن به کار برده و در لغت پردازی و ترکیب سازی ، نهایت هنر خود را در فنّ نثر نویسی به شیوه معمول در این دوره ارائه دهد » ( خطیبی ، 1375 ، ص 546 )

3- ویژگی های مقامه

اگر در تارخ تطّور نثر عربی و فارسی نیک نظر کنیم ؛ خواهیم دید که این فن در دوره ای پدید آمده و رواج یافته که نثر نویسی ، به خصوص در معانی نقلی و فنّی ، در غایت تکلّف و تصنع و در پی آن بوده است تا موضوع جدیدی را ابداع کند . که در آن بتواند بی هیچ گونه قید و حدّی بازهم بی وقفه و درنگ در این راه پیش برود و نثر را به سبک معهود در آن عهد ، به قلّه کمالی که از آن بالا تر   نمی توان رفت برساند .

این زمینه ، برای  نویسندگان عرب ، در قرن چهارم و برای نثر نویسان فارسی زبان ، در قرن ششم فراهم آمد . و چنانکه می بینیم در این مورد نیز کما بیش همان دو قرن فاصله ای که در تاریخ تطّور و نثر عربی و فارسی میان این دو وجود داشت . از جنبه داستانی ، مقامات عبارت است از : داستانهایی کوتاه و مستقل که تنها وجه ارتباط آنها با  یکدیگر ، راوی واحدی است که شخص معینی را در حالات مختلف وصف می کند . چنانکه در مقامات همدانی ، راوی عیسی بن هشام و قهرمان داستان ، ابوالفتح اسکندری نام دارد و در مقامات حریری ، راوی حارث بن همام و قهرمان ابوزید سروجی است .

ازجمله معایبی که موّرخان ادب و محققان قدیم و جدید بر مقامات گرفته اند :

1-   تشابه و وحدت اسلوب است ؛ به این ترتیب که داستان در تمامی مقامات یکسان آغاز شده و قهرمان داستان به یک صورت معرفی می شود . و داستان به شیوه ای یک نواخت پایان می پذیرد . و قهرمان داستان همواره ناشناس وارد داستان می شود و راوی ، پیوسته در سفر به او برخورد      می کند .

2-   روح پستی و دنائتی است که در کلّیه مقامات به چشم می خورد . زیرا غالباً به دریوزگی و گدائی ختم می شود و اثر اخلاقی نا پسندی در ذهن خواننده به جای می گذارد . ( ابن الطقطقی ) در همین معنی می نویسد :

مقامات ، همت خوانندگان را پست می کند . زیرا بنای آن بر سوال و کدیه است و از این روی  هرچند از نظر ادبی خالی از فایده نیست ، از نظر اخلاقی مضر به نظر می رسد . ( الفخری ، ص 13 )

3-   از جنبه ادبی نیز باید گفت : به جز آنکه در آن از نوادر لغات ، با تناسبی ضعیف و گاه بی تناسب به سلک عبارت کشیده شده است . ، فایدتی برای آن مترتب نیست .

4-   راوی مقامه ، مردی است ظریف ، کثیر السفر ، خوش بیان ، آشنا به فنون ادب ، حافظ انواع شعر و لغت ، مانند عیسی بن هاشم در مقامات بدیعی و حارث بن همام در مقامات حریری .

قهرمان داستان ، فردی است خوش مشرب و بیان و بسیار سفر که از شهری به شهر دیگر به دریوزگی می رود و ناشناس می گردد ، گاه در موقف تعلیم می ایستد ، گاه بر منبر می نشیند . چنانکه  در مقامات بدیعی و حریری ، ابوالفتح اسکندری و ابو زید سروجی ، با همین صفات نشان داده شده اند . » ( خطیبی ، 1375 ، صص 547 – 549 )

فصل دوم                               1- « گلستان » و « مقامات » 

« گلستان ، اوج آمیزش دو سبک نثر موزون مرسل خواجه عبد الله انصاری و موزون فنی ، قاضی حمید الدین بلخی است .

گویی شیخ با تتبع در آثار ادبی پیش از خود دریافته که این دو شیوه ابتر مانده است و جای آن دارد که کسی آنها را ادامه دهد . تاثیر غیر مستقیم « مقامه نویسی » در ادبیات منثور زبان فارسی ، قرن ها دوام یافت و نویسندگان بسیاری در شیوه نگارش خود ، آن را سرمشق قرار داده و تا آنجا که با طبیعت زبان فارسی سازگار بوده از آن پیروی کرده اند . یک نمونه بارز این توجه ، و نه تقلید ، گلستان سعدی و کتب دیگری است که به پیروی از آن ، در ادوار بعد نوشته شد که هرچند نام مقامات نداشت . اما نشانی از آن داشت که این نکته ای است که بسیاری از منتقدان قدیم و جدید نیز آن را پذیرفته و گلستان را شیوه انشاء نوعی مقامات به حساب آورده اند .

شیخ در گلستان ، ناهماهنگی و عدم تناسبی را که مقامات با زبان فارسی ، از جهت معنی و مضمون یا لفظ ترکیب داشت رها ساخته و کتاب خود را به گونه ای پرداخته است که با حفظ هدف اصلی این فنّ ، نموداری تمام عیار از نثر فنی مرسل باشد و به عبارت دیگر ، آراستگی لفظی را با توالی و پیوستگی معنی به هم به پیوندد. و نمونه نثری به اسلوب سهل و ممتنع ، چنانکه در اشعار او می بینیم  ارایه دهد و اثری جاوید « در لباسی که متکلّمان را به کار آید و مترسلان را بلاغت بیفزاید »       (فروغی ، ص8  )

به وجود آورد که تا قرن ها بعد – و هنوز هم – توجه نثر نویسان را به خود معطوف ساخته و آن را سرمشق نویسندگی خود قرار دهند .

2- وجوه اشتراک گلستان با مقامات

1- با نقد و تحلیل دقیق در متن گلستان و اسلوب نگارش آن ، می توان دریافت که مقصود نویسنده  بیشتر جنبه ادبی کتاب و ابزار مهارت در هنر نثر نویسی بوده و این همان هدفی است که علی الاصول مقامات در زبان عربی نیز دنبال می کرده است .

مثال : « تلمیذ بی ارادت ، [عاشق بی] زرست و رونده بی معرفت ، مرغ بی پر و علم بی عمل ، درخت بی بر و زاهد بی علم ، خانه بی در » ( یوسفی ، 1384 ، ص 183 )

2- کلیات کتاب در ابواب هشت گانه آن ، بیشتر جنبه ابداعی و ابتکار دارد و از قریحه خلاق    نویسنده ، مایه می گیرد .

و از همین روی ، با حوادث تاریخی در برخی از آن آمده است ، از حیث تطبیق با دوران ، زندگانی نویسنده ، منطبق نیست و کسانی را که با توجه به مندرجات این گونه حكایات ، خواسته اند         گوشه هایی از تاریخ حیات سعدی را روشن سازند ، با اشکال مواجه ساخته و این خود نشانه آن است که هدف نویسنده ابداع اثری ادبی بوده است ، نه تحقیقی ، چنانکه در مقامات نیز چنین است . منتهی در این گونه حكایات ، سعدی خود را گاه به صورت راوی و گاه به عنوان قهرمان داستان نشان می دهد . عدم ارتباط مفهوم پاره ای از حكایات با موضوعی که در آن است نیز خود موید دیگری بر این مدّعی است .

مثال : باب سوم : در فضیلت قناعت

« ابلهی [ را ] را دیدم سمین ، خلعتی ثمین در بر و قصبی مصری بر سر و مرکبی تازی در زیر ران و غلامی از پی دوان ، کسی گفت : [ سعدی ] چون می بینی این دیبا [ ی ] مُعْلَم برای حیوان لا یَعْلَم ؟     
[ گفتم ] خطی زشت است که به آب زر نبشسته است .

[ قَدْ شابَهَ بِالْوَری حِمارٌ                          عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ ]

[ گفته اند که یک طلعت زیبا ؛ به از هزار خلعت دیبا ]

به آدمی نتــوان گـفـت مانَـد ایـن حــیوان                        مگر دُراعه و دستار و نقش بیرونش

نگر تو در همه اسباب و مِلک و هستی او                        که هیچ چیز نبینی حلال جز خونش

شـریـف اگـر مُتَضَعِّفْ شـود خیـال مـبـند                        كه پایگاه بلندش ، ضعیف خواهد شد

ور آسـتـانـه سیـمیـن ، به مـیـخ زر بـنـدد                         گمان مبر كه یهودی شریف خواهد شد

( یوسفی ، 1384 ، ص 119 )

3- در هم آمیختن شعر و نثر به شیوه مقامات ، نیز نشانه دیگری از همین توجّه – امانه تقلید کامل - به شمار می آید . این سبک را نخست خواجه عبد الله انصاری در آثار نثری خود به کار برد . که بی شک تقلید گونه ای بود از مقامات عربی ، حمیدی نیز ، در مقامات خود همین روش را به کار برده است . و سعدی  که خود شاعر توانا بوده ، به خوبی و آسانی توانسته است از عهده این درج و تضمین بر آید . و اشعار پارسی و ادبی را که هر مورد به مناسب موضوع سروده با تناسب تام به رشته نثر به پیوندد . شیوه ای که دیگر مقامه نویسان ، با این حد از تناسب و تمامی نتوانسته اند آن را به کار بندند .

مثال : « بزرگی را پرسیدم در معنی این حدیث که : اَعْدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتی بَیْنَ جَنْبَیْکَ . گفت : به حکم آن که هر آن دشمنی که با وی احسان کنی دوست گردد مگر نفس را که چندان که مدارا بیش کنی [ مخالفت ] زیادت کند .

فرشته خوی شود آدمی به کم خوردن                  وگر خورد چو بهایم ، بیوفتد چو جماد

مراد هرکه بر آری مطیع امر تو گشت                   خلاف نفس که فرمان دهد چو یافت مراد .»

( همان كتاب ، ص 162 )

4-  استعمال سجع و توازن ( نیز می توان ، دلیل دیگری بر توجه سعدی در انشاء گلستان به فن مقامات دانست . سعدی ، هر چند در کتاب خود به اسلوب مقامات ، سجع را در تمام قطعات ملتزم نشده و اصولاً در بیشتر موارد ، توازن و تقابل قطعات نثر را برای رعایت توالی و تواتر معانی کنار گذاشته  لیکن آن را حدّی که با روش – مرسل فنی متناسب بود ، بدون تکلّف مراعات می کرده است .           مثال : « بازرگانی را هزار دنیار خسارت افتاد . پسر را گفت : باید که این سخن با هیچ کس در میان ننهی . گفت : [ ای پدر ] فرمان تو راست ولیکن می خواهم که بدانم در این چه مصلحت است؟گفت : تا مصیبت دو نشود : یکی نقصان مایه ؛ ودیگری شماتت همسایه .

مگوی اندُه خویش با دشمنان                              که لاحَول گویند شادی کنان . »                     

(یوسفی ، 1384 ، ص128 )

5- شاید بتوان گفت : روح فکاهه و هزلی را که در پاره ای از حکایات گلستان دیده می شود . و در مقامات عربی و فارسی نیز مکرّر بدان بر می خوریم ، نشانه دیگری از این تشابه و توجه دانست .

مثال : « مردكی را چشم درد خاست . پیش بیطار رفت تا دوا کند . بیطار از آنچه در چشم چهار پایان می کند در چشم وی کشید وکور شد . حکومت ، پیش داور بردند ؛ گفت : بر او هیچ تاوان  نیست  اگر این خر نبود ی ، پیش بیطار نرفتی . مقصود از این سخن آن است تا بدانی که هر آنکه نا آزموده    [ را ] کار بزرگ فرماید ، با آنکه ندامت برد ، به نزدیک خردمندان به خفّت رای منسوب گردد

ندهد هوشمند روشن رای                                به فرو مایه کار های خطیر

بوریا باف اگرچه بافنده ست                            نبرندش به کارگاه حریر »                                 

            ( همان كتاب ، ص 160 )

با توجه به دلایل فوق ذکر و نیز عطف نظر بدین نکته که پاره از حکایات گلستان ، از حیث طول حکایت و سبک نگارش ، به مقامات کاملا نزدیک شده ( فروغی ، ص 104 ، حکایت مشتزن ) و نیز با در نظر گرفتن حکایت « جدال سعدی با مدعی » روی هم رفته ، می توانیم در تقسیم بندی سبک های مختلف نثر فارسی در این دوره ( گلستان ) را در مبحث مقامات مورد نقل و تحلیل قرار دهیم .»

                                                                                       ( خطیبی ، 1375 ، صص 558 – 560 )

3- وجه اشتراک گلستان با مقامات

« جدال سعدی با مدعی »

«در ضمن مقایسه گلستان با مقامات ، به اجمال اشاره شد که یکی از دلایل : توجّه سعدی به فن مقامه نویسی ، حکایت : « جدال سعدی با مدعی » است . و نویسنده با انشاء این حکایت در حقیقت خواسته است: مقامه ای بنویسد که هم در شیوه داستان نویسی ؛ و هم از جنبه ادبی و نثری با سیاق زبان فارسی سازگار باشد و دلیل آن :

1-   عدم تناسب ، محتوای داستان با موضوع بابی است که در آن قرار دارد .

( یوسفی ، باب هفتم ، در تاثیر تربیت ، صص 162 – 168 )

2-   استعمال سجع ، نه به طریق التزام ؛ بلکه در اکثر قرائن به شیوه ای خارج از روش طبیعی کتاب.

مثال : « یکی در صورتِ درویشان ، نه بر صفت ایشان . در محفلی دیدم نشسته و شنعتی در پیوسته و دفتر شکایات باز کرده ، وذَمِّ توانگران آغاز کرده ، سخن بدین جا رسانیده که درویش را دست قدرت ، بسته است و توانگر را پای ارادت ، شکسته .» ( یوسفی ، 1384 ، ص 162 )

3-   استعمال مفردات عربی در حدی پیش از آنچه ، در بیشتر ابواب و حکایات کتاب بدان        بر می خوریم ، برای رعایت جنبه های فنی و صنعتی کلام .

مثال : « مرا که پرورده نعمت بزرگا نم ، این سخن سخت آمد ، گفتم : ای یار ، توانگران دخل مسکینانند و ذخیرة گوشه نشینان و مقصد زائران و كهف مسافران و محتمل بار گران از بهر راحت دگران ، دست تناول به طعام آنگه برند که متعلقان و زیر دستان بخورند [ و ] فضلة مکارم ایشان به ارامل و پیران و اقارب و جیران [ ر ] سیده .

توانگران را وقف است و نذر و مهمانی                             زکوة و فِطره و اعِتاق و هَدْی و قربانی

تو کی به دولت ایشان رسی كه نتوانی                              جز این دو رکعت و آن هم بصد پریشانی

 ( همان كتاب، ص 163 )

4-   جنبه ابتکاری داستان ، که پیداست سعدی ، آن را به شیوه مقامات عربی ، تنها برای ابزار مهارت فنّی خود در نثر نویسی ابداع و انشاء کرده است .

5-   به کار بستن طریقه مناظره ، به اسلوب مقامات ، چنانکه با نقد و تحلیل دقیق ، بخوبی می توان پی برد که داستان ، مقامه ای است که جز در کیفیت آغاز و انجام ، در سایر قسمت ها ، چه از جنبه داستانی و چه از نظر لفظی ، با مقامات عربی برابری می کند و قابل مقایسه است .

مثال : « گفتمش بر نخل خداوند ان نعمت ، وقوف نیافته ای الّا بعلّت گدایی و گرنه هر که طمع یک سو نهد ، کریم و بخیلش یکی نماید ؛ محک داند که زر چیست و گدا داند که مُمسِک کیست . گفتا : بتجربت آن می گویم که متعلّقان بر در بدارند ؛ و غلیظان شدید برگمارند تا بار عزیزان ندهند و دست جفا ، بر سینه صاحب تمیزان نهند و گویند : كسی اینجا نیست و به حقیقت راست گفته باشند .

آن را که عقل و همّت و تدبیر و رای نیست        خوش گفت : پرده دار كه کس در سرای نیست .

گفتم: بعذرِ آن که ازدست متوقّعان به جان آمده اند و از رُقعه گدایان بفغان ، و محال عقل است که اگر [ ر ] یگِ بیابان دُر شود ، چشم گدایان پر شود .

دیده اهل طمع به نعمت دنیا                             پُر نشود هچنان که چاه به شبنم »

 (یوسفی ، 1384 ، صص 164 – 165 )

6-   سستی دلایل دو طرفه مناظره و مقدّم داشتن لفظ بر معنی ، که چندان با اسلوب اصلی دیگر ابواب و حکایت مطابق نیست .

مثال : « اما صاحب دنیا به عین عنایت حق ملحوظ [ است ] و به حلال از حرام محفوظ . من همانا که خود تقریر این سخن نکردم و برهان و بیان نیاوردم ، انصاف از تو توقع دارم ؛ هرگز دیدی دست دغایی بر کتف بسته یا بی نوایی به زندان در نشسته یا پرده معصومی دریده ، یا کفی از مِعْصَم بریده الّا بعلّتِ درویشی ؟ »                                                      ( همان كتاب ، ص 165 )

1 -  اینک متن مختصر از این حکایت :

« یکی در صورت درویشان ، نه بر صفت ایشان ، در محفلی دیدم نشسته و شنعتی در پیوسته و دفتر شکایتی باز کرد ، وذَمِّ توانگران آغاز کرده ، سخن بدین جا رسانیده که درویش را دست قدرت بسته است و توانگر را پای ارادت شکسته.

کریمان را به دست اندر ، درم نیست                                   خداوندان نعمت ، را کرم نیست

مرا که پرورده نعمت بزرگا نم ، این سخن سخت آمد ، گفتم : ای یار ، توانگران دخل مسکینان اند و ذخیره گوشه نشینان و مقصد زائران و كهف مسافران و محتمل بار گران از بهر راحت دگران ، دست تناول انكه به طعام برند که متعلقان و زیر دستان بخورند و فضله مکارم ایشان ،به اَرامِل و پیران و اَقارِب و جیران رسیده .

توانگران را وقف است و نذر و مهمانی                             زکوة و فِطره و اعِـتـاق و هَدْی و قـربانـی

تو کی به دولت ایشان رسی كه نتوانی                              جز این دو رکعت و آن هم بصد پریشانی »

                                                                                                        (یوسفی ، 1384 ، ص 162 )

و مقدمه گلستان را نیز می توان مقامه کامل با توضیحاتی که بر شمرد به حساب آورد . »

                                                                                             ( خطیبی ، 1375 ، صص 561 – 563 )

4- وجوه اختلاف گلستان و مقامه

1-   «اکتفا به حکایات و قصص کوتاه که گاه از چند سطر تجاوز نمی کند .

« دزدی ،گدایی را گفت : شرم نداری که از برای جوی سیم ، دست پیش هر لئیم دراز کنی ؟ گفت : دست [ دراز ] از پیِ یک حبّه سیم                                     بِهْ كه ببرّند به دانگی و نیم »

                                                                                                             ( یوسفی،1384،ص119)

بلعکس مقامات ، که در آن رشته سخن بیش از حّد به اطاله و تطویل مملّ می انجامد . و نویسنده      می کوشد ، هر چه بیشتر مفهوم مختصری را در عبارات مفصّل جای دهد .تا بتواند در این دراز نویسی  مجال وسیع تری برای عبارات پردازی داشته باشد .

2-   گاه پاره ای از حکایات را سعدی ، کاملا به نظم بیان می کند .

« دیـدم گُلِ تـازه چــنــد دســتـه                         بر گـنـبـدی از گـیـاه بـسـتـه

گفـتـم : چـه بُــود گـیـاه نـاچـیـز                         تا در صفِ گُل نشیند او نیز ؟

بگریست گیاه و گفت : خاموش                         صـحبـت نـكند كَـرَم فراموش

گر نیست جمال و رنگ و بویم                           آخــر نــه گــیــاه  باغ اویـم

مـن بـنـده حــضـرتِ كـریـمـم                            پـروردة نـعـمـت قــدیــمــم

گـر بـی هـنـرم و گـــر هـنرمـند                            لطف است امیدم از خداوند

بـا آنـکــه بــضــاعــتــی نـدارم                           سـرمـایــة طــاعــتــی نـدارم

او چــاره کــار ، بــنــده دانــد                           چـون هـیـچ وسـیـلـتـش نماند

رسم است که مالکـان تـحـریـر                          آزاد کــنــنــد بــنــدة پــیــر

ای بــار خــدای عــالـــم آرای                            بـر بـنـده پـیـر خـود بـبخشای

ســعـدی، رهِ کـعـبـة رضـاگـیـر                           ای مـردِ خـدا ، رهِ خـداگـیـر

بـدبـخـت کـسـی کـه سـر بتابد                           زین در ، که دری دگر نیابـد »

                                                                                  (همان كتاب ،صص107- 108 ) 

3-   نداشتن راوی و قهرمان واحد ، به طریقی که در مقامات عربی و به گونه ای دیگر ، در مقامات حمیدی نظیر آن را می بینیم .

مثال : « خواهنده مغربی در صف بزّازانِ حلب می گفت : ای خداوند نعمت ، اگر شما را انصاف بودی و ما را قناعت ، رسم سوال از جهان برخاستی .

ای قناعت ، توانگرم گردان                         که ورای تو هیچ نعمت نیست

کُنج صبر ، اختیار لقمان است                      هرکه را صبر نیست ، حکمت نیست »

                                                                                                  ( همان كتاب،ص109 )

4-   دوری از تکلّفات لفظی و به خصوص التزام سجع ، شیوه مقامات و اتخاذ روشی بین مساوات وا طناب در تلفیق عبارات .

5-   توجّه به ارسال و اطلاق معنی ، در عین توجّه به زیبایی و تناسب لفظی ،بعکس مقامات که معنی آن در زیر توده انباشته الفاط، هیچ گونه مجال بروز و ظهور نیافته و اصولاً بیرون از حدّ لفظ ،  نشانی از ارزش و گیرایی در آن نمی توان دید .

مثال : « کار ها به صبر برآید و مُستعجلِ به سر در آید .

به چشم خویش در بیابان                          که آهسته سَبَق بُرد از شتابان

سمنِد باد پای از تگ فرو ماند                   شتربان همچنان آهسته می راند »   

                                                                                                         (یوسفی ، 1384 ، ص176)

6-  دوری از تکرارات و استعارات و کنایات و تشبیهات ست و به نظایر آن ، در مقامات عربی و فارسی به ضرورت سجّع مکرر بر می خوریم . و احتراز از استعمال مفردات عربی ، بیرون از حّد مستعمل ومتداول در آثار منثور ساده این عهد ، درست در همان حدّ که در غزلیات و دیگر آثار منظوم او به کار رفته است . »                                       ( خطیبی ، 1375 ، صص 564 ، 566 )

مثال : « حکیمی [ را ] پرسیدند که از سخاوت و شجاعت کدام بهتر است ؟ گفت : آن را که سخاوت است به شجاعت حاجت نیست .

نماند حاتِم طائی ولیک تا به ابد                           بماند نام بلندش به نیکویی مشهور

زکوةِ مال بدرکن ، که فضله رز را                        چو باغبان بزند ، بیشتر دهد انگور

[نبشته ست بر گورِ بهرِام گور                              که دست کرم به که بازوی زور] »

                                                                                                      ( یوسفی ، 1384 ، ص 108 )

فصل سوم                                   1- مقامات حمیدی

« آنچه در فصل سابق گذشت ، مقدمه ای بود بر این فصل ، زیرا مقامه نویسی در نثر پارسی تقلیدی از مقامات عربی بود . تقلیدی که با مشخصات لفظی و معنوی که در زبان عربی داشت ، با طبیعت زبان فارسی سازگار نبود . زیرا از جنبه داستانی ، کاملا صبغه عربی داشت و از نظر لفظی نیز مسلتزم آن بود که بیش از حد متعارف و قابل قبول لغات دشوار عربی در نسج کلام فارسی جای می گیرد و حد تکلّف را به میزانی نا متناسب بکشاند . با این همه نویسندگان پارسی زبان ، با فاصله کما بیش دو قرن ، کوشیدند تا از این سبک نیز پیروی کنند . لیکن تا آنجا که در دست است ، جز یک کتاب با این عنوان در این متن نوشته نشد . که آن نیز تقلیدی تمام عیار نبود . با این همه ، فن مقامات از همان آغاز در زبان فارسی شهرت یافت . و در سبک نگارش ، مترسلان و نثر نویسان به طور غیر مستقیم اثر گذاشت و نویسندگان آن را با حذف مختصّات داستانی و نیز قید التزام سجع و دیگر صنایع ، مورد توجه قرار دادند و با این نگرش در ادبیات منثور زبان فارسی  سبکی نو به وجود آمد که در این فصل از آن با نقد و تحلیل سخن خواهیم گفت .

در قرن پنجم هجری ، خواجه عبد الله انصاری ، نخستین نویسنده ای به سبک مقامات ، به خصوص در التزام سجع ، نظر داشته است . هر چند به شیوه معمول در نثر فارسی قرن پنجم ، در التزام سجع و توازن در بیشتر موارد به افعال و روابط فارسی ، اکتفا کرده و به استعمال مفردات عربی نپرداخته است . لیکن به طور کلی نمونه ی از آثار نثر او را می توان از مقوله مقامات به حساب آورد. »

                                                                                                  ( خطیبی ، 1375 ، ص 569 )

مثال : « اگر گویند مستی چه چیز است ، گویم برخاستن تمیز است ؛ نه نیست داند از هست و نه پای داند از دست ؛ مست نه آن است كه نداند ، بد از نیك و نیك از بد ؛ مست آن است كه نشناسد خود را از دوست و دوست را از خود ؛ یكی مست شراب و یكی مست ساقی ؛ آن یكی فانی ، و این دگر باقی . »                                                                                 

  ( رساله محبت نامه ، خواجه عبد الله انصاری ، ص 128 )

« قاضی حمید الدین بلخی ، ابوبکر عمر بن محمود بلخی ( متوفی 559 ) تنها نویسنده ای است که سبک مقامات همدانی و حریری را ، هم از جنبه داستان نویسی  و هم در اسلوب نگارش با مختصر تفاوت هایی تقلید کرده ، و بیست و چهار مقامه خود را در سال ( 551 هجری ) با همین عنوان نوشته است . او خود در این باب می نویسد :

« تا وقتی به حُسن اتفاق ، در نشر و طیّ این اوراق ، به مقامات بدیع همدانی و ابوالقاسم حریری رسیدم . و آن دو برج غُرر و دو دُرج دُرر بدیدم . با خود گفتم : صد هزار رحمت بر چنین نفسی باد که از انفاس او ، چنین نفایسی یادگار بماند و چندین عرایسی در کنار روزگار نشاند ....

در اثنا این اجتباء و اقتناء ، بفرمود : مرا انکه امتثال امر او ، بر جان من ، عین فرض و فرض عین بود. و انقیاد حکم او برذَمِّّه من قرض و دین که این هر دو مقامة سابق و لا حق  که به عبارت تازی و لغت مجازی ساخته و پرداخته شده است . هرچند بر هر دو مزید نیست اما عموم عجم را مفیدنه . اگر مشک و عود این بخور معنبر شدی ، دماغ عقل ، از این مثلّث معطر گشتی . و اگر کاس مثنّی سه گانه گشتی ،عقِد او ناسخ گوهر کانی آمدی . اگر چه هر یک در فصاحت کانی است ؛ و در ملاحت جانی . اما هر دو را ترکیب و ترتیب از حروف تازیست و جمله ابا و حلوای او ، در ظروف حجازی ، اهل عجم ، از آن نکات غریب بی نصیب اند و پارسیان از لغات عجیب           بی نصاب و افسانه کرخیان به لغت بلخیان خوش نیاید و سَمر را زیان به زبان تازیان دلکش ننماید.»

                                                                                     ( مقامات حمیدی ، 1339 ، صص 4-5 )

2- ارزش مقامات حمیدی در نثر پارسی

« چنانکه گذشت ، حمیدی ، نخستین  شاید بتوان گفت : نویسنده ای است که توانسته است به تقلید از مقامات عربی ،کتابی تالیف کند و در آن ، هم در گزینش و استعمال لغات و تعبیرات و سجع و دیگر صنایع لفظی و هم در مضامین و معنایی و هم در شیوه داستان پردازی ، کما بیش فنّ مقامات را به گونه ای که در زبان عربی بود در زبان فارسی به کار بندد . تا آن جا که سبک انشاء او ، حتی در زمان تالیف کتاب نیز از چنان شهرتی برخوردار گردد که بزرگترین نثر نویسان معاصر و نزدیک به زمان او تا قرنها بعد ، از مقامات وی در ردیف برگزیده ترین آثار نثری زبان فارسی  نام برده و آن را بستایند .

علت شهرت این کتاب ، با همه تکلّفی که داشت آن بود که مقامه نویسی ، آن هم به تقلید کامل از سبک مقامات عربی ، در زبان فارسی تازگی داشت و کمتر گمان می رفت که نویسنده ای بتواند به سهولت از عهده این تقلید بر آید . حمیدی ، این دشوار را آسان ساخت و مقامات او را  هرچند می توان نمونه بالاترین حد در نثر فارسی به شمار آورد .  با این همه باید به این نکته توجه داشت که با محدود بودن دایره لغات و ترکیبات در زبان فارسی و حدود و قیود این فن ، در زبان عربی و رعایت این سجع تقریبا در کلیه قرائن ، نویسنده توانسته است خود را از تنگنای دشوار سخن ، هرچند نه چندان به آسانی برهاند ؛ و زمام کلام را از دست ندهد .

و تا آن جا که ممکن است از استعمال لغات عربی خود داری کند و معانی را در غالب عباراتی جای دهد . که چندان دور از فهم و درک نباشد . هرچند که گاه ضعف تالیف و پیچیدگی های نیز در تلفیق و ترکیب کلام او نیز دیده می شود . و بخصوص مقدم داشتن فعل بر دیگر اجزای جمله ، به شیوه زبان عربی که میل به التزام سجع ، او را بر آن داشته است . و ممکن است بعضی از آن نیز ناشی از تصرفات و نسّاخ باشد . زیرا از این کتاب ، بسیار نسخه برداشته اند و غلطهای کتابتی نیز در آن فراوان راه یافته است .» ( بهار ، جلددوم ، صص 340 – 341 )

مانند : زمستان « تهیج و تموج ، این بحر زاخر در اواخر جمادی الا خرسنة احدی و خمسین و خمس مائه بود . به وقتی که جرم آفتاب روز افزون از چرم بزغاله گردون  می تافت ، و صورت ماه تابان بر چرخ گردان از گوشه کمان نظاره می کرد و سحاب سنجاب گون ، عقد مروارید بر بساط زمین می بارید . و کام چمن در عشق وصال سمن ، سر خویش می خارید . وزش نسیم عنبر بیز در باغ سپید گلیم اثری نداشت و عندلیب خوشگوی از گل خوشبوی خبری نداشت . حوض ها چون صرح ممرّد و جوشن مزرّد بود و بساط ، نوبت بهمن چون دولت تهمتن ممهّد ، در چنین وقتی این اتفاق افتادی . 

جهت دریافت فایل مقایسه گلستان سعدی و بهارستان جامی لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 7,900 تومان

خرید

برچسب ها : مقایسه گلستان سعدی و بهارستان جامی , دانلود مقایسه گلستان سعدی و بهارستان جامی , تاریخ ادبیات , گلستان سعدی و بهارستان جامی , نثر مرسل , , گلستان سعدی , بهارستان جامی , ادبیات , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر